چگونه میتوان توافقِ تهران-ریاض را ماندگار کرد؟
خبرگزاری مهر، گروه بینالملل: عربستان در یک سال اخیر یا حداقل در چند ماه اخیر تغییراتی اساسی در سیاست خودش اعمال کرده است. از سال ۲۰۱۵ که آل سلمان در عربستان به قدرت رسید، شاهد چرخشهایی در سیاست عربستان بودیم. به نوعی که از سیاست محافظه کارانه تدافعی وارد سیاست محافظه کارانه تهاجمی شدند؛ در ادامه به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در آمریکا این سیاست را بسیار تشدید کرد و علاوه بر جنگ یمن، بحث قطع روابط با ایران، محاصره قطر رخ داد.
«جمال خاشقچی»، روزنامهنگار و مخالف حکومت سعودیها ترور شد. سرکوب مخالفان و برخی دیگر از سیاستهای منطقهای نشان داد که سیاست خارجی عربستان بر مبنای تنش زایی در منطقه شده، اما سیر حوادث به گونهای پیش رفت که شاهد بودیم که عربستان به نوعی از سیاستهای خودش کناره گرفت واکنون وارد فاز تنش زدایی شده و نمونه آن هم توافق پکن و احیای روابط با ایران، بحث روابط با سوریه و حتی پایان جنگ یمن مطرح شده است.
این همه مسائلی است که در مورد عربستان اتفاق افتاده و بسیاری بر این باورند که ما شاهد یک «عربستان جدید» هستیم، اما آیا واقعاً ما عربستان جدیدی را شاهد خواهیم بود یا نه صرفاً شاهد تغییراتی تاکتیکی در راستای اهداف کلان عربستان هستیم؟
برای بررسی این مسئله گروه بینالملل خبرگزاری مهر نشستی را با حضور دکتر مجتبی فردوسیپور، رئیس مرکز مطالعات غرب آسیا و شمال آفریقای وزارت امور خارجه و سفیر سابق ایران در اردن و دکتر علی اکبر اسدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار کرد که متن کامل آن در ادامه میآید.
یکی از مسائلی که در مورد عربستان مطرح است این است که محمد بن سلمان از زمانی که به قدرت رسید در ۸ سالی که ولیعهد شد و ولیِ ولیعهد بود فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرد. از بحث قطع روابط با ایران، بحث جنگ یمن، بحث محاصره قطر و قتل جمال خاشقچی؛ همه اینها در حالی اتفاق افتاد که زمانی که محمد بن سلمان وارد هرم قدرت در عربستان شد همه میگفتند او یک جوان و یک شاهزاده خام و بی تجربهای است که عواقب زیادی برای عربستان به همراه خواهد داشت. شما چرخشها یا تغییراتی که در سیاست خارجی عربستان مشاهده میشود را تا چه میزان متأثر از سیاستها و رفتارها و تجربههای گذاشتهای میبینید که محمد بن سلمان تجربه کرده است؟
فردوسیپور: من برای اینکه وارد بحث بشوم اجازه بدهید در سه مؤلفه سوال شما را پاسخ بدهم. عوض اینکه عربستان چه شاخصه ای را داشته و اینکه شما گفتید الان این عربستان آیا اقدام تاکتیکی را دارد دست میزند یا اینکه یک رویکرد راهبردی را دارد اتخاذ میکند. برای شناخت عربستان به صورت اختصار و کوتاه به نظرم سه مؤلفه اساسی را ما باید مد نظر قرار بدهیم.
مؤلفه اول، بحث سنتی و سنت گرایی است که نزدیک به یک قرن از این مسئله دارد میگذرد. بحث حوزه سنتی یا دوران سنت گرایی در عربستان مربوط به وضعیتی است که ما شبه جزیره عربستان را به صورت جزایر پراکنده عشایری و قبایلی میبینیم که عبدالعزیز بعد از اینکه توانست با اقدام متفق کردن و متحد کردن این قبایل و تسری حکمرانی خودش از مناطق نجد به حجاز و همین طور در تصرف و اختیار گرفتن سه استان همجوار با یمن که نقطه کانونی و سوق الجیشی و استراتژیک که مشرف به شبه جزیره عربستان بود یعنی عصیر، نجران و جیزان؛ اینها را به صورت اجازه بلند مدت ۹۰ ساله توانست تحت تصرف خودش بگیرد و حجاز را در حکمرانی خودش وارد کرد و شبه جزیره را متفق و متحد کرد، و به این ترتیب عربستان سنتی شکل گرفت.
خب این تسلسل و تواسل حکمرانی هم در ابناء عبدالعزیز بعد از فوت عبدالعزیز، تسری پیدا کرد اما مرحله دوم یا مؤلفه دومی که عربستان سعودی با آن مواجه شد و میشود گفت که نقطه عطفی که موقعیت پارادایمیک در وضعیت و تاریخ عربستان سعودی را به دست میدهد مسئله انرژی است. از زمانی که در واقع انرژی نفت در سطح منطقهای و مخصوصاً در عربستان سعودی کشف و به آن دست پیدا کردند. با توجه به اینکه جهان آن روزگار هم در حوزه جنگهای جهانی ورود کرده بود و انرژی نکته حائز اهمیت و برگ برندهای بود برای طرفهای درگیر در این منازعه بین المللی، عربستان حائز اهمیت شد و تاریخ جدیدی را شروع کرد که من به اختصار دو ویژگی را برای این ذکر میکنم.
ویژگی اول مربوط به میشود به تاریخ ۱۹۷۳ یا وضعیت مترتب بر منازعه اعراب و اسرائیل در ۱۹۷۳ که آخرین جنگ ارتشهای عربی با رژیم صهیونیستی بود.
نکته حائز اهمیت آن این است که اینجا نفت تبدیل به سلاح سیاسی- امنیتی شد و آن ویژگی صرف استخراج و صادرات یا کمک به اقتصاد منطقه را از دست داد. یک شوکی را به نظام بین الملل ایجاد کرد و «پارادایم برتونوودز» را در سطح بین المللی منجر شد؛ گفته میشود یکی از عواملی که برتونوودز را سبب شد، همین شوک نفتی است، یعنی عربستان سعودی نفت خودش را به بازارهای بینالمللی نفرستاد و قیمت نفت افزایش پیدا کرد و توان مالی و اقتصادی این کشورها افزایش پیدا کرد.
از طرف دیگر مصر هم، کانال سوئز را بست. این دو قاعده توانست برای کشورهای حوزه منطقه صاحب انرژی، یک توانمندی مضاعفی را ایجاد بکند. بنابراین یکی این مقطع تاریخی است و نکته دوم هم رویکرد هماوردی با غرب است. یعنی از آنجایی که هفت خواهران نفتی غرب آمدند و بعد از قائله ۷۳ که منجر به ۱۹۷۹ توافق کمپ دیوید میشویم و عربها دیگر توان و یارای منازعه و معارضه با رژیم صهیونیستی را ندارند و وارد سازش میشوند.
فرایند سازشی سبب ورود شرکتهای غربی به عربستان سعودی، به کشورهای منطقه و استخراج و تولید و همینطور صادرات محصول انرژی فسیلی در سطح منطقهای میشود. این دو رخداد، مؤلفه دوم را شکل داد و ظرفیتها و توان و عطف توجه حوزه بین الملل و بازیگران بین المللی را به عربستان سعودی مضاعف کرد.
این دو مقوله دست به دست هم دادند و وضعیت عربستان حوزه سنتی و چرخش از حوزه سنتی به مدرنیته را برای ما توصیف میکنند تا حدی که نفت آمد در جوامع این کشورها و بخشی از توسعه اقتصادی را توانست به آن دامن بزند یا تسهیل وضعیت مال باد آورده و سرشار انرژی فسیلی دست حکمرانی منطقه را باز گذاشت و ما حکمرانها را بر اساس پترودلار و رانتِیر میبینیم. حکومتها یا حکمرانیهای اقتصادی مبتنی بر رانتیرِ فروش نفت به عنوان تنها محصول یا تک محصول اقتصاد کشورهای منطقه.
اما از اینجا که بگذریم پاسخ اصلی من به سوال شما دورانی است که ما در شرایطی جدید میبینیم یعنی در انتهای ابناء عبدالعزیز که آخرین فرزند، بعد از مرگ نایف؛ سلمان به عنوان آخرین حلقه از فرزندان عبدالعزیز عهده دار حکمرانی شد در عربستان سعودی و رفته رفته شرایط به گونهای شد که ولایتعهدی محمد بن نایف هم تضعیف شد گرچه آمریکاییها تمام تخم مرغهای خودشان را در سبد محمد بن نایف گذاشته بودند.
بن نایف یکی از شخصیتهای کاریزماتیک حوزه امنیت داخلی عربستان سعودی در وزارت کشور بود، متولی نیروهای نظامی -انتظامی بود و به شدت نفوذ داشت در این لایههای امنیتی و آمریکاییها هم با او تعاملات خیلی خوبی داشتند اما از آنجایی که بن سلمان با توجه به حکمرانی پدر، خودش را کشید بالا، همانطور که شما هم اشاره کردید، یعنی ولیِ ولیعهد شد و بعد از آن وزارت دفاع برعهده گرفت و کم کم بن نایف را کنار زد و خودش بر کرسی ولایتعهدی نشست.
امروزه نکته حائز اهمیتی که دارد اتفاق میافتد من اسم آن را رنسانس ملی یا رنسانس سعودی گذاشته ام؛ شکلی از وضعیت رنسانس در عربستان دارد شکل میگیرد. اگر ما بخواهیم تعریف مختصر و گویا و کوتاهی از رنسانس بدهیم، رنسانس به نوعی تجدیدنظرخواهی یا تجدیدطلبی است.
البته در فرهنگ لغات به عنوان نوزایی یا زایش فرهنگی و علمی- تکنوژیک هم از آن یاد شده است ولی آن چیزی که حائز اهمیت است این است که وضعیت اپوزیسیون مترتب بر پروتسانیزم در مقابل حکمرانی کاتولیک، وضعیت را به جایی رساند که سه عنصر تعارض پروتستانیزم با کاتولیک از یک طرف، خواست سطح جامعه غرب در آن موقع یعنی روم و یونان به عنوان اینکه مدرنیته را در وضعیت جامعه مدنی خودشان تسهیلگری بکنند و نکته سوم یعنی تجدیدنظرطلبی بکنند نوع رویکردی که کلیسا و کاتولیک به انسان داشت و احساسش این بود که این انسانِ غربی به هیچ وجه در مسیر رشد، تعالی و ترقی منهای کلیسا و منهای رویکرد دینی کلیسایی – کاتولیک قرار نمیگیرد.
این تعارض سبب شد که یک تحولی ایجاد بشود. برای پاسخ به اینکه آیا چرخشهای عربستان سعودی در سیاست خارجی، تغییری تاکتیکی است یا راهبردی باید سه مؤلفه اساسی را در نظر گرفت یک- دوران سنتگرایی در عربستان دو- مسئله انرژی و کشف نفت در عربستان و توجه قدرتهای جهانی به آن و سه- دوران رنسانس ملی یا تجدیدنظرطلبی که از آن به عربستان جدید یاد میشود. اگر ما این مبنای رویکردی را در تعریف رنسانس بپذیریم چیزی که الان در عربستان سعودی و وضعیت کنونی عربستان سعودی دارد اتفاق میافتد همین تجدیدنظرطلبی است که با رویکرد عربستان جدید دارد اتفاق میافتد و این خیلی کمتر از آن است که ما بخواهیم بگوییم یک روند است؛ بیشتر شبیه یک نوع رویکرد پارادایمیک باید به آن نگاه کنیم که یک اتفاقی است که در عربستان سعودی دارد رخ میدهد و این حاکی از این است که آقای بن سلمان در رویکرد خودش برای وضعیت و حکمرانی تبیین و اعلام کرده است. اولاً عربستان را به سمت هوشمندسازی یا هوش مصنوعی دارد سوق میدهد. به سمت متاورس دارد سوق میدهد، به سمت ایجاد ژئوپلتیک دیتا در عربستان سعودی به عنوان کانون دیتای منطقه خاورمیانه را تحریک میکند و به شدت دارد سرمایه گذاری میکند.
جالب است که من اینجا به عنوان شاهد دو تا رقم بگویم. مثلاً چیزی که الان دارد در سطح خاورمیانه هزینه میشود یا به طور کلی رقمی مثلاً حدودی در خود عربستان سعودی برای سال ۲۰۳۰ رقم ۵۰۰ میلیارد دلار برآورد شده که در وضعیت زیرساخت جامعه هوشمند مبتنی بر هوش مصنوعی دارد سرمایه گذاری میشود و تقریباً اینها چیزی حدود ۱۳۵ میلیارد دلار به صورت میانگین یعنی ۱۲.۸ درصد را به عنوان جی دی پی یا تولید ناخالص داخلی برای خودشان گذاشته اند که در واقع سهم هوش مصنوعی از تولید ناخالص داخلی است و این رقم حائز اهمیتی است.
دستوراتی که محمد بن سلمان داده مثل ایجاد مثلاً منطقه توریستی ۲۰۰ کیلومتر مربعی حاشیه دریای سرخ که به شدت دارد سرمایه گذاری میشود؛ ورود ایالات متحده آمریکا و اسرائیل به صورت مشترک در کانون هوشمند سازی عربستان آینده است که با زیرساختهایی همچون شهرکهای هوشمند نئوم یا لاین یا سبز یا قریه که اینها بخشهایی از جامعه هوشمند و مبتنی بر اقتصاد منهای نفت دارد طراحی میشود و به سمت انرژیهای پاک میرود اینها نمونههایی است که در این تغییر، دگردیسی و رویکرد جدید ما شاهد آن هستیم که صرف اینکه عربستانی که در ابتدای رویکرد سنتی اش که در مؤلفه اول اشاره کرد اگر ما مبنای شکل گیری را با دو رکن حکمرانی سلطنتی یعنی عبدالعزیز و رکن دوم که اینها از طریق وصلت، پیوند ممزوجی را تشکیل دادند یعنی دیانت در کنار حکمرانی سیاسی قرار گفت و محمد ابن عبدالوهاب به عنوان حکم حکمرانی قرار گرفت آقای بن سلمان زیرپایه این قصه را شُل کرده و اساساً گفته تمام وهابیت فارغ از اینکه دین باشد، فارغ از اینکه مذهب باشد، فارغ از اینکه به عنوان یک فرقه مذهبی اسلامی شناخته بشود یک رکن سیاسی و یک رکن فعالیت حزبی- سیاسی است و به هیچ وجه به عنوان مذهب و دین شناخته نمیشود.
پس بنابراین آن چیزی که در دستور کار بن سلمان است این است که این رویکرد از عربستان برداشته میشود و رکن اساسی که در حکمرانی تلقی میشود وضعیت توتالیتر یا حاکمیت اقتدارگرایانه است. بنابراین اگر این مفروض ما بر مبنایی که عرض کردم یعنی رنسانس ملی یا رنسانس سعودی با رویکرد تغییر جامعه، فرهنگ و حوزه تمدنی در عربستان سعودی از یک طرف؛ رشد علم و رشد حوزههای زیرساخت فناوریهای نوین از طرف دیگر؛ اگر مجموع حاصل از این دگردیسی و تغییر را ما رنسانس بنامیم و این تعبیر و این توصیف و تعریف درست باشد نکته حائز اهمیت سوم آن این است که بایستی طرح توسعه اقتصادی شکل بگیرد.
طرح توسعه اقتصادی بلند مدت عربستان ۲۰۳۰ است و بن سلمان این را طراحی کرده، بایستی به این سمت حرکت بکند و این نیاز به امنیت دارد و نیاز به تثبیت و حکمرانی دارد. پس شق اول آن میشود مسئله جانشینی. الان مسئله جانشینی برگ برنده یا تأیید نهایی را از طرف ایالات متحده آمریکا ندارد. این یکی از تهدیدها و مخاطرات عمده در چشم انداز آینده عربستان سعودی است.
لذا سعودیها به این فکر افتادند که سبد امنیتی خودشان را متکثر کنند. این ترک و شکاف از اینجا ایجاد شد؟ از زمانی که ما دیدیم آرامکو بوجود آمد؛ یعنی اتفاقی که در آرامکو میگوید یک شبه ما ۵۰ درصد از ظرفیت تولیدی و اقتصادی خودمان را بر اثر بمبارانی که توسط پهپادهای انصارالله صورت گرفت، از دست دادیم.
نکته دوم اینکه این بود که آمریکا هیچ واکنشی نشان نداد ضمن اینکه تمام سامانههای گنبد آهنین را مبتنی بر تاد و پاتریوت را از شبه جزیره عربستان خارج کرد؛ پشت عربستان خالی شد. پس بنابراین سعودیها هم این ظرافت و هوشمندی را در سیاست و حکمرانی دارند که عامل متغیر نظام بین الملل برای آنها هم میتواند تأثیر گذار باشد. برای اینکه این عامل را بتوانند تضعیف بکنند من همان تعبیر متکثر کردن سبد امنیتی را بکار می برم.
اینها عمدتاً حکمرانیهای مقتدر یا اقتدارگرایانه یا به تعبیر غربی آن در حوزه روابط بین الملل توتالیتر هستند در سطح منطقه. برای اینکه این جانشینی بتواند تضمین بشود و از همه مهمتر یعنی علاوه بر تضمین جانشینی، تداوم و تواصل یعنی بتواند این را ۵۰ سال بیمه بکند بایستی به سمت نظاماتی بروند که این ضمانتها و گارانتیها را از طرف گارانتیر، عنصر بین الملل بدست بیاورند. سعودیها این را بررسی کردند و دیدند در وضعیت موجود امروز آن چیزی که میتواند خواست آنها برآورده کنند، چینیها هستند چون چینیها این نوع نظامات را دارند. اساساً نظام سوسیالیستی هم یک نظام توتالیتر است که هم توسعه اقتصادی دارد و هم حکمرانی را بر اساس نظامات اقتدارگرایانه دارد به سمت جلو میراند.
لذا نکتهای که حائز اهمیت است اینها اگر میخواستند طرح توسعه بلندمدت بر اساس نظامات لیبرالیستی پیش ببرند رفته رفته بایستی میرفتند به دموکراسیاسیون یعنی آن وضعیت توتالیتر و اقتدارگرایانه یا تثبیت حکمرانیها زیر پایه اش سست میشد.
بنابراین با اقتصادی لیبرالیستی نمیتوانستند جلو بروند و رفتند به سمت سوسیالیستی و اقتصاد سوسیالیستی که با چین این مسئله را بسته اند و چین را دعوت کردند برای جذب سرمایه و چینیها گفتند شرط اولیه ما ثبات و امنیت است که ما این سرمایه را بگذاریم زمین در وضعیت عربستان سعودی. اگر شما نگاه بکنید تقریباً میشود گفت حجم مناسبات و تعاملات تجاری در حوزه انرژی عربستان با چین به طور سالیانه میانگین ۶۸ میلیارد دلار است.
اگر حجم تبادل تجاری چین و حوزه شبه جزیره را هم اگر بخواهیم احصا کنیم بالاتر از چیزی حدود ۱۵۰ میلیارد دلار است و این هم نکته حائز اهمیت است که چینیها برای این مقوله و برای این حجم از تعاملات اقتصادی طبیعتاً ضریب بالای همکاری و امنیت را لحاظ کنند.
لذا به سعودیها گفتند ما میپذیریم هم وضعیت تضمین بر جانشینی را، هم تداوم و تواصل حکمرانی در بعد از جانشینی را بر اساس نظامات خودمان که از طریق توسعه شبکه دیتا برخلاف آنچه که در سفر بایدن اتفاق افتاد.
اگر توجه کنیم بایدن وقتی آمد معاهده آی تو یو ت را گذاشت که این ضد چین بود، محاصره چین بود و به تبع آن محاصره ایران و روسیه بود. چینیها آمدند این را خنثی کردند و در قالب شبکه سازی خودشان و ایجاد ژئوپلتیک دیتای جدید هم تضمین حکمرانی کردند و هم تضمین طرحهای توسعه اقتصادی.
بنابراین آن چیزی که در عربستان سعودی بایستی اتفاق بیفتد بر اساس رویکرد جدیدی که شما توصیف کردید بر اساس نگاه و رویکرد آقای محمد بن سلمان، اولاً تضمین جانشینی است، ثانیاً تداوم و تواصل در حوزه توسعه اقتصادی و رویکرد عربستان نو و عربستان جدید است. مسئله سوم هم تضمین ثبات در حیطه منطقه و تعاملات مشترک منطقهای است که در تعارض با این طرح توسعه قرار نگیرد و سبب پیشران حرکت عربستان سعودی به سمت جلو بشود که بتواند منافع خودش را از این طرح توسعه بربچیند.
لذا این وضعیت با توافق تهران و ریاض با میانجی گری تضمینکننده بین المللی، یک بازیگر بین المللی تحقق پیدا کرد و امروزه ما شاهد این هستیم که این پیشران دارد کارکرد خودش را به منصه ظهور میرساند. اعتقاد من در پاسخ به سوال شما این است که این رویکرد تاکتیکی صرف، برای یک مقطع زمانی نخواهد بود. عربستان سعودی انتخاب خودش را کرده است و در این مسیر انتخاب اولاً جانشینی و دوماً تداوم و تواصل این حکمرانی در طول تاریخ و تونل زمان است و اجرای طرح توسعه بر اساس این تحول و تغییر در عربستان سعودی. پس بنابراین بازگشت به نقطه صفر به هیچ وجه نمیتواند به عنوان رویکرد آینده شمرده بشود. آن چیزی که مطمع نظرعربستان است این است که تسهیلگری بکند تا این نگاه بتواند جای پای خودش را در سطح منطقهای باز بکند.
عربستان جدیدی که در رسانهها مطرح است، مؤلفههای بسیار مهمی دارد، مولفههایی که هم در سطح منطقه و هم در سطح بین الملل نشانهها و نمودهایش دیده میشود. به نظر شما آیا استفاده از این واژه عربستان جدید مناسبت دارد و اینکه این چرخشی که عربستان دارد صرفاً تاکتیکی است و با هدف جذب سرمایه انجام میشود و برای دوره گذار محمد بن سلمان یا نه همانگونه که دکتر فردوسیپور گفتند یک چرخش راهبردی به شمار میرود؟
اسدی: همانطور که مستحضر هستید در طول یکی دو سال اخیر ما یک سری تحولاتی را در سیاست خارجی و روابط خارجی عربستان سعودی شاهد هستیم که از جمله تعاملات آن با چین، بحث هماهنگیها و همکاریهای آن با روسیه که باعث عصبانیت و نگرانی آمریکایی میشود، بخصوص در حوزه انرژی و قیمت نفت و اخیراً هم در طول چند ماه اخیر گشایش و عادی سازی روابط عربستان با جمهوری اسلامی ایران و بحث پیشرفت روند سیاسی و صلح در یمن و همچنین بحث سوریه و عادی سازی روابط با سوریه و بسترسازی برای ورود دوباره دولت سوریه در اتحادیه عرب.
همه اینها در حالی که ما برای دهههای متوالی شاهد این بودیم که عربستان به عنوان یکی از شرکای راهبردی آمریکا در منطقه بوده و امنیت خودش را تا حد زیادی به غرب و آمریکا پیوند زده بوده در قالب آن معادله معروف نفت در برابر امنیت؛ اکنون به این سمت و سو رفته که روابط خودش را با چین، با روسیه و با برخی از بازیگران منطقهای مثل ایران که اصولاً در رقابت یا تعارض با غرب و آمریکا هستند، دارد توسعه میدهد.
این قاعدتاً سوالات مختلفی را ایجاد کرده. ضمن اینکه در عرصه داخلی هم بحث عبور از آن شرایط و ساختارهای سنتی و تلاش برای مدرن سازی عربستان در داخل را هم ما بعد از سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ و مطرح شدن آن سند چشم انداز ۲۰۳۰ شاهد هستیم. اینها یک سری تحولات و پویاییهایی در خصوص عربستان هستند که واقعاً سوال برانگیز هستند.
اینکه این تغییر و تحولات تاکتیکی هستند یا استراتژیک؛ من فکر میکنم که تلاشها و جهت گیری ها و راهبردهایی که عربستان دارد یک جهت گیری های راهبردی است و نه تاکتیکی.
منتهی اینکه در نهایت چه دستاوردهایی داشته باشد، این مدرن سازی جامعه و تحقق اهداف سند چشم انداز ۲۰۳۰ تا چه حد محقق بشود این دستاوردها و اهدافی که آنجا پیش بینی شده؛ اینکه عربستان تا چه حد بتواند در بحث روابط خارجی اینقدر ظریف و دقیق عمل کند تا بتواند به ان اهداف جدید در سطح منطقهای و بین المللی دست پیدا کند این هنوز مشخص نیست و با یک سری ابهامات و عدم قطعیتهایی همراه است و ما هنوز نمیتوانیم بگوییم که عربستان واقعاً یک عربستان کاملاً مدرن خواهد شد یا نه یا اینکه تحولات ممکن است چالشهای جدیدی را برای عربستان ایجاد کند.
به دو مسئله یا راهبرد جدی در خصوص عربستان میتوانیم اشاره کنیم. یکی اقتصاد متنوع و یکی روابط خارجی متنوع است. یعنی در سطح داخلی، اصلی ترین هدف سند چشم انداز ۲۰۳۰ این است که اقتصاد را متنوع کند. یعنی اقتصادی که بر پایه نفت وانرژی بوده این اقتصاد را متنوع کند و از اتکاء به نفت به عنوان تنها منبع درآمد و حکمرانی در واقع کاهش بدهد اشاره شد به سمت اقتصادی مدرن و دانش پایه حرکت کند و سرمایه گذاریهای جدی در این زمینه دارد انجام میشود و محور دوم هم بحث روابط خارجی متنوع؛ یعنی عبور از اقتصاد تک محصولی به اقتصاد متنوع و عبور از سیاست خارجی تک محور یا یک جانبه ای که در شراکت با غرب تا حد زیادی خلاصه میشد به روابط خارجی متنوع. در تغییرات کنونی در عربستان باید به دو نکته توجه کرد؛ یکی اقتصاد متنوع و دیگری روابط خارجی متنوع. یعنی در سطح داخلی، اصلی ترین هدف سند چشم انداز ۲۰۳۰ این است که اقتصاد را متنوع کند. یعنی اقتصادی که بر پایه نفت وانرژی بوده را متنوع کند و از اتکاء به نفت به عنوان تنها منبع درآمد و حکمرانی کاسته شود و به سمت اقتصادی مدرن و دانش پایه حرکت کند. سرمایهگذاری های جدی در این زمینه دارد انجام میشود و محور دوم هم بحث روابط خارجی متنوع است؛ یعنی عبور از اقتصاد تک محصولی به اقتصاد متنوع و عبور از سیاست خارجی تک محور یا یک جانبه ای که در شراکت با غرب تا حد زیادی خلاصه میشد به روابط خارجی متنوع.
به نظر من این دو عبارت به عنوان دو مسئله کلیدی عربستان در شرایط کنونی هستند که ناشی از تغییرات در سطوح بین المللی، سطح منطقهای و در داخل عربستان است که اینها لازم و ملزوم همدیگر هم هستند. یعنی اقتصاد متنوع با روابط خارجی متنوع به شدت به هم وابسته هستند و شما بدون روابط خارجی متنوع، بحث اقتصاد متنوع را هم نمیتوانید پیش ببرید.
اینکه در سطح بین الملل چه تغییر و تحولاتی در نظم بین الملل ایجاد شده و در سطح منطقهای چه تحولاتی به وقوع پیوسته یا در داخل خود عربستان چه تغییراتی دارد رخ میدهد که همه اینها نیاز به بحث دارند.
یکی از مهمترین تغییرات یا نمودهای تغییر سیاست خارجی عربستان، بحث توافق پکن بود و روابط با ایران. همانطور که درجریان هستیم کانونهای بحران ساز در منطقه ما بسیار هستند و این کانونهای بحران به شدت متأثر از نوع رفتار و ارتباط ایران با عربستان هستند. شما این توافق و احیای روابط ایران و عربستان را تا چه میزان در حل و فصل کانونهای بحران در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه مفید میدانید؟
فردوسیپور: بحث پکن همانطور که در پاسخ سوال اول شما گفتم سه ضلع اصلی دارد. نکته حائز اهمیت اول آن این بود که اگر این وضعیت با همان فرمان میانجیگری عراق میخواست تداوم پیدا بکند چون گام نخست و اولیه را سلطنت عمان برداشت و چیزی حدود چهار دور مذاکرات با محوریت و مدیریت عمانیها سپری شد و سپس بعد به عراق شد و تقریباً پنج دور مذاکرات در عراق شکل گرفت. خیلیها گمانشان بر این بود که مذاکرات عراق منتج به نتیجه خواهد شد و توافق درعراق شکل میگیرد ولی ما دیدیم که نشد.
دلیل آن من در پاسخ سوال اول شما گفتم که سعودیها به دنبال یک گرنتیر و تضمین گیر بین المللی بودند ضمن اینکه نگاهشان نسبت به قصه این گونه بود که اگر بحث را ما با یک میانجی عربی بخواهیم به سرانجام برسانیم سعودیها به دنبال این بودند که نقش برتر جهان عرب بر عهده آنها باشد و این تفویض اختیار به غیر شبه جزیره نشود.
لذا وقتی که سعودیها به پکن سفر کردند و با آقای شیء صحبت کردند، سفر شیء را زمینه سازی کردند و این فرصت به وجود آمد که رئیس جمهور چین آمد عربستان سعودی و مسائل عمدهای که بین عربستان و چینیها رد و بدل شد نکته حائز اهمیت آن در همان بحث افق ۲۰۳۰ یا طرح توسعه است که سعودیها به دنبال جذب سرمایههای خارجی از طرف چین در پروسه اجرای طرح توسعه خودشان بودند.
چینیها پیش شرط دارند. طبیعتاً چینیها هر جایی هم که چه در داخل چه در بیرون و هر جایی که طرح توسعه اقتصادی شأن را دنبال میکنند به هیچ وجه به دنبال اصطکاک یا به عنوان ایجاد مناقشه بر نیامده اند و اقتصاد را در بستری از محمل امنیتی تعقیب میکنند و به سعودیها هم همین پیشنهاد را کردند و گفتند اگر شما تمایل به جذب سرمایه ما را دارید و خواهان این هستید که چین سرمایه گذاری، حمایت و کمک کند از پروسه افق ۲۰۳۰ شما، مستلزم این است که شرایط امنی در منطقه پیش برود. اینها اعلام آمادگی کردند. با چه اصول و ضوابطی؟ گفتند بحرانهایی مثل یمن باید حل بشود، جنگ یمن باید حل و فصل بشود، بحث بحران با ایران باید به سرانجام محتوم و به توافق مثبت برسد و شرایط در سطح منطقهای به گونهای بشود که حضور یا حوزه نفوذ چینیها را بتواند فراهم بکند.
خب سعودیها پذیرفتند و چینیها شدند محمل. بعد از سفر شیء به ریاض، سفر آقای رئیسی رئیس جمهور محترم هم به پکن انجام شد. چینیها همین موضوع را با آقای رئیسی مطرح کردند و آقای رئیسی استقبال کردند و گفتند ما طالب امنیت هستیم و ایران از این مدل، رویکردها همواره تبعیت کرده، پیروی کرده و حمایت کرده و اساساً ما خواهان یک منطقه امن، با ثبات و در مسیر توسعه هستیم.
خب زمینه آن بوجود آمد؛ توافق پکن خوشبختانه شکل گرفت و آن چیزی که نکته حائز اهمیت است این است که طبیعتاً بعد از توافق پکن دیدار وزرای خارجه در پکن شکل گرفت و سپس برای یک بستر زمانی دو ماهه برنامه ریزی شد که سفارتخانهها بازسازی بشود، روابط و مناسبات دپپلماتیک بازگشایی بشود و عربستان تسهیل گری بکند در امر حج امسال برای حجاج ایرانی که همه اینها اتفاق افتاده و گامهای اولیه رو به جلو برداشته شده است.
فکر میکنم در مذاکرات تهران تقریباً میشود گفت وضعیت کمیسیونهای مشترک دو جانبه بسته شده، بحثهای زیرساختی در حوزه توسعه مناسبات تجاری و اقتصادی اتخاذ شده، پیشنهاداتی از حوزه نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران به طرفهای مقابل مخصوصاً عربستان سعودی پیشنهاد شده مبنی بر اینکه ما بتوانیم یک هماوردی در حوزه عهده داری امنیت منطقهای داشته باشیم گرچه این رویکردها همیشه متعارض بوده و طرف مقابل به امنیت وارداتی همیشه متمسک می شده ولی ما خواهان این بودیم که کانون نظام امنیتی و ثقل نظام امنیتی، درون منطقهای باشد نه فرامنطقه ای؛ اگر هم میخواهد فرامنطقه ای باشد باید در قالبهای نظارتی نهادهای بین المللی تعریف و توصیف بشود نه به عنوان یک دخالت و به عنوان حضور مستقیم از طرف بازیگران فرامنطقه ای که الان تقریباً سراسر منطقه مشحون از پایگاههای نظامی و امنیتی ایالات متحده آمریکا است و ایران این را قبول نخواهد کرد.
بنابراین، این زمینه فراهم شده، این ظرفیت و این فرصت بوجود آمده و رفته رفته طبیعتاً بایستی عمق به آن بخشیده بشود. من معتقدم که این توافق در صورتی پایدار خواهد بود که بتواند ریشههای خودش را عمیق بکند و بگستراند و بتواند زمینهها و بستر مناسب تحکیم مناسبات را ما شاهد باشیم در آینده نه چندان دور. چون اگر ما به تاریخ روابط دو کشور نگاه بکنیم در یکصد سال اخیر تقریباً از ۱۳۰۳ تا به این طرف تا همین الان که خدمت شما هستیم عمده و امهات مطرح در رویکرد دو طرف در روابط، چیزی بیشتر از مسئله حج و مسئله انرژی نبوده؛ یعنی تقسیم سهم و تقسیم نقش از بازار بین المللی و سیاستهای منحصر به اوپک و به تبع آن اوپک پلاس که بوجود آمده است.
لذا ما بایستی پا را فراتر بگذاریم. باید چکار کنیم؟ آنچه که حائز اهمیت است در گامهای اساسی و اولیه خودمان ضمن اینکه محملهای امنیتی و لایههای همگرایی و همکاری امنیتی دسته جمعی منطقهای را بر اساس اتحاد و ائتلافهای جدید چون رویکردهای ائتلافی گذشته دیگر کارایی خودش را در سطح منطقه از دست داده و رویکرد امنیت وارداتی هم برای معضل آفرین و مشکل آفرین و بحران آفرین است و این راهکار نیست.
بایستی خود کشورهای منطقه بتوانند عهده دار این بشوند و تضمین گیر امنیت خودشان باشد. این نکته اول که باید گام اساسی را به سمت اتحاد و ائتلاف برداریم. نکته دوم این است که ما هر چه سریعتر با عربستان سعودی در یک کمیسیون مشترک بتوانیم رویکرد یا راهکاری را به تعبیر صحیحتر برای حل و فصل فلات قارهای مشترک بین ایران و سعودی، ایران و سعودی و کویت برداریم و این معضل را هر چه سریعتر حل کنیم.
در نگاه دوم اینکه ما بتوانیم از قانون جلب و جذب سرمایه گذاری مشترکی با عربستان سعودی توافقنامه مشترک در این خصوص استفاده کنیم و سرمایه سعودی را در حوزههای انرژی خودمان بکار بگیریم. اولاً کارکرد سرمایه گذاری مشترک به صورت دوجانبه، ثانیاً به عنوان حضور در بازار ثالث از طریق کارکرد مشترک دوجانبه و همینطور استفاده از ظرفیت صندوق و بانک توسعه اسلامی، او آی سی بتوانیم استفاده کنیم و در پروژههایی که عربستان سعودی در کشورهای پیرامون چه در سی آی اس چه در حوزه جهان عرب واتحادیه عرب دارد ما بتوانیم از این ظرفیت استفاده بکنیم.
نکته سوم و حائز اهمیت این است که اتکا عربستان سعودی در ریفاینرینگ حوزه انرژیهای فسیلی مخصوصاً در بحث فراوری ها و پتروشیمیها در حوزه پالایشگاهی متمرکز است. نکته حائز اهمیتی است. ما وضعیت سرمایه گذاری حوزه پتروشیمی مان منحصراً خوراک گاز میخورد با توجه به بحرانهایی که ما اخیراً آمدیم به سمت سوآپ گازی، داریم گازمان صادر میکنیم، کسری داریم، زمستان به مشکل میخوریم، ظرفیت تأمین مصرف داخلی را نداریم. بنابراین باید از سمت گاز برویم به سمت پتروشیمی پالایشگاهی؛ این تجربه در عربستان محقق شده، بوجود آمده باید از این ظرفیت و تجربه آنها استفاده بکنیم.
نکته چهارم در یک مطالعه صریح که این دست داده نشانگر این است که عربستان سعودی و کشورهای منطقه مخصوصاً عربستان سعودی و امارات تقریباً وابستگی به اقتصاد نفت خودشان به زیر ۳۰ درصد کاهش داده اند و الان دارند میروند به سمت استفاده و بهره گیری از ظرفیت مصرف انرژی هیدروژن.
در سطح جهان انرژیهای پاک الان دارد تشویق و ترغیب میشود و این به صورت زنجیره ارزش افزوده عمل میکند. مثلاً چگونه؟ استرالیا میگوید من محصول در آب هستم، آلمان میگوید من آب ندارم؛ استرالیا هم میگوید من هیدروژن از آب میگیرم، آلمان هم میگوید من ظرفیت تخزین و ذخیره سازی اش را ایجاد میکنم؛ فرانسه هم متقابلاً میگوید من پیلههای انرژی هیدروژنی تولید میکنم چون شما در دهههای آینده دیگر مصرف سوخت فسیلی در ماشینهایتان ندارید و دیگر پمپ بنزین به شکل امروزی نخواهد بود.
یعنی اینکه شما هر هفته باید برای ماشین تان یک پیل هیدروژنی بگیرد بگذارید روی ماشین و مصرف میکنید و پس از اینکه کارایی اش از دست داد تعویض میکنید و پیل دوم را باید استفاده بکنید. فرانسویها گفتند ما این وضعیت را تکنیکال قصه را، فنی قصه را برای استفاده از انرژی هیدروژن استفاده میکنیم. بنابراین شما یک زنجیره ارزش افزوده دارید. این زنجیره ارزش افزوده با آن بحث فناوریهای نوین که آقای دکتر هم به آن اشاره کردند در سطح منطقهای بوجود آمده با توجه به کاهش اقتصاد اتکا به تک محصولی نفت.
بنابراین باید ما از تجربه آنها و سرمایه آنها استفاده بکنیم چون ما هم ذخیره گاز خوب داریم، هم ذخیره خوب نفت داریم و هم دو دریا در شمال و جنوب ایران است و هم آب داریم. یعنی سه حوزه تولید هیدروژن داریم اما متأسفانه به سمت طرح مطالعاتی شأن پیش نرفتیم و سهمی از بازار هیدروژن منطقهای نداریم در صورتی که اینها به شدت جلو رفتند. پس از این ظرفیت باید استفاده کنیم.
نکته بعدی این است که ما یک ظرفیتی داریم تحت عنوان بازار اسلامی و بازار حلال. در زمانی که اجلاس سران کنفرانس اسلامی در تهران برگزار شد مقام معظم رهبری آنجا اشارهای فرمودند در رابطه با ایجاد بازار توسعه اسلامی، تجارت حوزه اسلامی و تجارت حوزه حلال.
همین الان در شمال ایران به لحاظ موقعیت ژئوپلتیکی که ایران دارد ایران همواره به عنوان پل ارتباطی سه قاره مهم دنیا؛ یعنی آسیا، آفریقا و اروپا مطرح بوده و الان هم بحث بسترسازی کریدور جنوب- شمال یکی از این موقعیتهایی است که عطف توجه کشورهای خارجی را به سمت ما جلب کرده که این سفرهایی که میبینید در همین راستا شکل میگیرد. اهمیت ظرفیت و فرصتی که ما باید درنگ نکنیم و از این فرصتها استفاده بکنیم. بنابراین شما به شمال ایران وقتی نگاه میکنید حوزه کاسپین سی، آسیای میانه و قفقاز بعلاوه پاکستان، ترکیه اگر عراق هم به آن منضم بشود ظرفیتی بالغ بر نیم میلیارد جمعیت را در خودش به صورت مسلمان، یک بازار بزرگی را در خودش شکل داده است.
الان بحثها این است که نوعی از اتصال زنجیره ارزش افزوده تبادل کالایی و ترانزیت کالا هم در حوزه انرژی و هم در حوزه کالاهای مصرفی و زیرساختهای صنعتی بتواند با منطقه چفت و بست پیدا بکند؛ اگر این زمینه اش برقرار بشود و بوجود بیاید هم میتواند خطوط ریلی، جادهای و خطوط انتقال ترانزیت مسافر و کالای را در منطقه گسترش بدهد.
در وضعیت حج یعنی شما نیم میلیارد مسلمان دارید که اینها میخواهند بروند حج؛ یک ظرفیت خیلی بالایی را تولید میکند و میتواند از طریق شبکه ریلی که وجود دارد بین حوزه آسیای میانه، قفقاز و جمهوری اسلامی ایران وصل بشود به عراق و از طریق عراق برو به سمت مرز «عرعر» و وارد عربستان سعودی بشود و ما بتوانیم حجاج را از مسیر زمینی به صورت سالیانه هم در عمره و هم در تمتع مشارکت بدهیم که تسهیلگری بشود و هزینهها هم پایین بیاید.
این میتوانند در حوزههای تجارت، در حوزه انتقال انرژی به بازارهای اروپایی از طریق ترکیه گسترش پیدا بکند یا شبکه ای از کریدورها را ما بایستی مد نظر و توجه خودمان قرار بدهیم که بخشی از آن در سفر هیثم بن طارق سلطان عمان به ایران کلید خورد و بخشی هم همزمان با این سفر از طرف آقای شیاع سودانی در بغداد اجلاس سراسری بود که ما شرکت کردیم، پیشنهاد سعودیها به عراقیها بود که در تونل خشک ۱۲۰۰ کیلومتری را به سمت مدیترانه شرقی از طریق ترکیه گسترش بدهند.
ما میتوانیم یک کانونی از تعاملات توسعه اقتصادی مبتنی بر اقتصاد سیاسی را در سطح منطقهای بوجود بیاوریم که تمام اینها اگر دست به دست هم بدهد در واقع آن رویکردی است که گفتم؛ یعنی نگرش به توافق با لایههای زیرین، با ریشه دار کردن و عمیق کردن آنکه در واقع بتواند بستر مناسبات منطقهای را بر اساس یک بیس برآمدهای از امنیت و ثبات اقتصادی شکل بگیرد.
نکته آخر حائز اهمیت این است که ما دیگر رویکرد حوزههای بین المللی و منطقهای را بصورت ژئوپلتیک سنتی نخواهیم داشت. من معتقدم به سمت ژئوپلتیک دیتا داریم سیر میکنیم و الان هم سرمایه گذاری که در عربستان سعودی و امارات دارد میشود تقریباً بخش از حوزه درآمدزایی خودشان در عبور از نفت را گذاشته اند روی بحث هوشمندسازی کشورهای خودشان و بهره گیری از هوش مصنوعی.
نکته آخر حائز اهمیت این است که ما دیگر رویکرد حوزههای بین المللی و منطقهای را بصورت ژئوپلتیک سنتی نخواهیم داشت. من معتقدم به سمت ژئوپلتیک دیتا داریم سیر میکنیم و الان هم عربستان سعودی و هم امارات دارند در این حوزه سرمایهگذاری میکنند و تقریباً بخشی از حوزه درآمدزایی خودشان در عبور از نفت را گذاشتهاند روی بحث هوشمندسازی کشورهای خودشان و بهره گیری از هوش مصنوعی.
قبلاً اشاره کردم عربستان چیزی حدود ۱۲.۸ درصد جی دی پی خودش را از میخواهد از هوش مصنوعی و هوشمندسازی بدست بیاورد. اگر این وضعیت درست باشد آن چیزی که حائز اهمیت است ما معقتدیم در آینده نظام بین الملل تمام مسائل و ابعاد اقتصادی، تجاری، امنیتی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و تعاملات مردمی از این به بعد روی بیس دیتا مینشیند، روی بیس ژئوپلتیک دیتا مینشیند و این ژئوپلتیک دیتا انحصارا نباید در یک کشور باشد.
این بایستی در تعاملات مشترک شکل بگیرد و معتقدیم که فرایند نظام بین الملل دیگر بر اساس رویکرهای تک قطبی، دو قطبی، چند قطبی یا تک چند قطبی حتی من معتقدم نگاه جدیدی که دارد میگوید پس پولاریتی یعنی پساقطبی هم درست نیست؛ آن چیزی که دارد تحقق پیدا میکند متا پولاریتی است. ما معتقدیم فراقطبی گرایی دارد شکل میگیرد. اگر فراقطبی گرایی را درست تعبیر بکنیم، تبیین بکنیم و این مفروض ما اثبات شده باشد در وضعیت متاپولاریتی اتفاقی که دارد میافتد این است که تمام این مسائل بر اساس اتصالات متاورسی در بیس متاورس شکل میگیرد.
و اگر مفروض ما بر اساس اتصالات متاورسی و زیر ساخت متاورسی درست باشد که نظام بین الملل به این سمت دارد، گرایش پیدا میکند که اگر شما به جنگ اوکراین نگاه بکنید آقای مدودف یک تعبیری داشت در روز اول تهدید علیه کرملین که با پهپاد توسط اوکراین شکل گرفت تهدید هستهای کرد اما همین هفته گذشته آقای مدودف گفت ما دیگر تهدید هستهای نمیکنیم، این دفعه شبکههای کابلی دیتای زیربستر دریا را قطع خواهیم کردم.
پس بنابراین دیتا به مراتب تهدیدش سنگینتر و از بحث تهدید هستهای است. پس دیتا به عنوان زیرساخت تعاملات آینده دنیا خواهد بود واقتصاد و تجارت بین الملل بر بیس دیتا خواهد نشست. اگر این مفروض ما درست باشد که ژئوپلتیک دیتا رویکرد آینده تعاملات منطقهای ما را شکل خواهد داد در آن صورت برونداد متاورس، شکل گیری دیتا و شکل گیری ژئوپلتیک دیتا خواهد بود که ما هم در تعاملات منطقهای باید سهم خودمان را از وضعیت ژئوپلتیک دیتا به صورت متوازن مطالبه گری کنیم و این را از طرفهای مقابل بخواهیم و این سهم و این نقش خودمان را تحکیم بکنیم.
مسئلهای که در بحث عربستان جدیدی که مطرح کردیم تصمیماتی است که در داخل عربستان گرفته میشود که متأثر از شرایط داخلی عربستان است؛ اما سوال این است که تا چه میزان این تصمیم عربستان در اتخاذ سیاست جدید متأثر از روابط و رفتارهای حاکم بر جهان است و اینکه تکلیف رابطه با آمریکا چه میشود. نزدیک به هشت دهه سیاست در عربستان به این صورت بوده که متکی بر چتر حمایتی آمریکا بوده و روابط، روابط راهبری بوده و خیلی روابط شأن تضعیف نشده اما با تنوع سازی که در سیاست خارجی عربستان صورت گرفته قطعاً آن روابط به شکل قبل نخواهد بود؛ حتی وزیر خارجه عربستان در سفر آقای بلینکن به ریاض به صراحت اعلام کرد که ما مجبور نیستیم دیگر طرف یکی از بازیگران را در نظام بین المللی بگیریم، ما بر اساس سیاستهای خودمان رفتار میکنیم و همچنین رابطه با رژیم صهیونیستی یعنی در این سیاست جدید، بحث رابطه با رژیم صهیونیستی به کجا میانجامد؟ آیا واقعاً عربستان همچنان ادامه میدهد که همانطوری که در شروطش با آمریکا داشته یا نه؟
اسدی: در بحث سیاست خارجی عربستان خیلی سوال کلیدی است که مطرح کردید. این تحول تا چه حد متأثر از تغییرات بین المللی است. من فکر میکنم اگر در سطوح مختلف بخواهیم به بحث بپردازیم شاید همان سطح بین المللی، اصلی ترین پیشرانهایی که باعث تغییر در سیاست خارجی عربستان شده تحولاتی است که در عرصه نظم بین المللی اتفاق افتاده که این تغییرات تقریباً از یکی دو دهه گذشته شروع شده و الان دارد به یک سری از آن نقاط عطف خودش میرسد.
زمانی که بعد از آن مقطع ۲۰۰۱ یازده سپتامبر ما شاهد بودیم که آمریکاییها به سمت این رفتند که یک جهان تک قطبی ایجاد کنند از جمله بحثی که در حمله به افغانستان و عراق نمود پیدا کرد. اما به تدریج بهخصوص از سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ مشخص شد که آمریکاییها نمیتواند بر اساس آن ظرفیتهای نظامی خودشان، دنیا را به سمت آن نظام تک قطبی هدایت کنند. از آن موقع آمریکاییها این را به خوبی درک کردند.
این یک مسئله کلیدی است که آمریکا به این درک رسید که دیگر مثل سابق نمیتواند صرفاً با بکارگیری ابزارهای نظامی، اهداف خودش را پیش ببرد. هر چند تا الان بحثی الان مطرح است افول آمریکا، فروپاشی آمریکا شاید آنها بحثهای واقع بینانه ای نباشد اما حداقل آن این است که نسبت به یکی دو دهه گذشته نقش آمریکا و غرب در عرصه بی المللی کمتر شده اما مهمتر از آن نقشی است که قدرتهای نوظهوری مثل چین دارند؛ این یک واقعیت خیلی مهمی است که دارد خودش را نشان میدهد.
با توجه به ظهور چین، همه ما میدانیم که بحث تمرکز آمریکا بر مهار چین باعث شد که آمریکاییها حضور و هزینههای حضور و نقش آفرینی خودشان در منطقه را کاهش بدهند و این به طرق مختلف در رویکردهایی که آمریکاییها در خصوص عربستان داشتند، نمود پیدا کرد؛ چه از همان دوره بوش پسر، بعد در دوره اوباما، آقای اوباما به سعودیها توصیه کرد که بروید درباره مسائل تان با ایران صحبت و گفتگو و حل و فصل کنید.
دوره ترامپ به رغم اینکه خیلی روابط گرم و دوستانهای بین بن سلمان و تیم ترامپ بود اما در نهایت در حادثه آرامکو که آقای دکتر هم به آن اشاره کردند ترامپ گفت اصلاً وظیفه ما نیست که بیاییم در خلیج فارس امنیت ایجاد کنیم چون نفت ما دیگر مثل قبل از خلیج فارس نمیآید. آنجا چین باید بیاید، ژاپن باید بیایند و کشورهایی که به لحاظ انرژی به منطقه وابسته هستند.
همانطوری که اشاره شد حمله به تأسیسات نفتی آرامکو در سپتامبر ۲۰۱۹ یک نقطه عطفی بود در چرخش سیاست خارجه عربستان؛ چون سعودیها احساس کردند که آن بحث تعهدات و تضمین امنیتی آمریکا دیگر تمام شده، تاریخ آن تمام شده است. یعنی این را به طور واضحی لمس کردند. از آنجا بود که تلاشهای سعودیها را هر چند برای تنوع در سیاست بین المللی خودشان خیلی جدی تر شد. هر چند که به نظر من از همان مقطع بعد از ۱۱ سپتامبر این به تدریج شروع شد و سعودیهای آن تهدیدات به آن نوعی گفتمانی که تیم بوش پسر در قبال سعودیها داشتند که عربستان منشأ تروریست است. از همان موقع این تنوع در سیاست بین المللی شروع شد اما این مقطع جدید، دیگر سعودیها خیلی واضح درک کردند که دیگر نمیتوانند تمام تخم مرغهایشان را در سبد غرب و آمریکا بگذارند به سمت تنوع در سیاست خارجی رفتند.
الان ما شاهدیم که این تحول در نظم بین المللی یعنی برآمدن چین حداقل به لحاظ اقتصادی و تجاری باعث شده که چین به عنوان اصلی ترین وارد کننده انرژی و عربستان به عنوان اصلی ترین صادر کننده نفت باشد. خب تنها اگر صرفاً همین یک موضوع هم بود این دو کشور را خیلی در کنار همدیگر قرار میدهد و باعث میشود اینها به سمت تعاملات نهادینه حرکت کنند.
به لحاظ اقتصادی، چین و عربستان شریک اقتصادی اول عربستان، الان چین است و چینیها سرمایه گذاریهای گستردهای دارند میکنند. در سال ۱۹۹۰ به عنوان یک مثال آماری، تعاملات تجاری بین عربستان و چین کمتر از نیم میلیارد دلار بود، الان نزدیک به ۱۰۰ میلیارد دلار اینها تعامل دارند. ببینید که در طول ۲۰-۳۰ سال چقدر تحول اتفاق افتاده که این ناشی از بزرگ شدن حجم اقتصاد چین است.
اما به رغم اینکه تعاملات اقتصادی چین و عربستان خیلی رشد کرده من معتقدم هنوز به لحاظ نظامی – امنیتی آن پیوندها و تعاملات بین عربستان و آمریکا وجود دارد و تا حدی حفظ شده هر چند عربستان نمیخواهد که صرفاً به واسطه تعامل با آمریکا، امنیت برای خودش بخرد اما این هنوز به نظر من بحث و موضوع جدی است که هر دو طرف هم در آن چارچوب دارند حرکت میکنند.
اما نکته دیگری که وجود دارد این است که عربستان سعی دارد به تدریج اتکای خودش را بر حمایتهای نظامی – امنیتی ولو در حد صدور تسلیحات یا دادن یک سیستمهای پدافندی کم کند. وقتی که با ایران وارد یک روند تنش زدایی میشود به نظر میرسد که عربستان دیگر الان مثل ۴ سال پیش خیلی نیاز و نگرانی ندارد که بخواهد به سمت این برود که آمریکا را ترغیب کند که حمایت نظامی بکند و تضمین امنیتی به آن بدهد که به نظرم این خیلی مسئله مهمی است.
من فکر میکنم این خیلی موضوع ظریفی است. یعنی ایجاد توازن در روابط با آمریکا، چین و روسیه. به نظر من این به این راحتی نیست که ما فکر کنیم الان عربستان دیگر به راحتی از آمریکا جدا میشود؛ نه این طور نیست. تنوع دارد، دارد فرصت سازی میکند و با تنوع سازی دارد فرصت کنشگری خودش را افزایش میدهد.
من فکر میکنم جدایی عربستان از آمریکا، موضوع خیلی ظریفی است. به نظر من این به این راحتی نیست که ما فکر کنیم الان عربستان دیگر به راحتی از آمریکا جدا میشود؛ نه این طور نیست. عربستان با ایجاد رابطه با چین، روسیه، و ایران در حال تنوعسازی است، دارد فرصت سازی میکند و با تنوع سازی دارد فرصت کنشگری خودش را افزایش میدهد. یعنی شما وقتی که در ریاض نشسته اید با چین میتوانید تعامل کنید، با تهران میتوانید تعامل کنید، با مسکو میتوانید تعامل کنید؛ حتی با دمشق تحت رهبری آقای اسد میتوانید تعامل کنید آن موقع فرصتهای زیادی دارد و دیگر آمریکا نمیتواند شما را هدایت کند به سمت گزینههای خاصی.
این انعطاف و به نوعی نقش آفرینی عربستان در چارچوبهای منطقهای و بین المللی را زیاد میکند و شاید آن وضعیت عدم تقارن در روابط بین آمریکا و عربستان را تا حدی به نفع عربستان دارد تغییر میدهد که عربستان هم به یک سطح متوازنی در روابط با آمریکا دست پیدا کند.
در خصوص رابطه با اسرائیل، بحث عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم اسرائیل الان چند سال است که ما شاهدیم که خیلی جدی جریان دارد و فاز اول آن در قالب آن توافق ابراهیم با امارات با بحرین اتفاق افتاد و به صورت ممتد اخبار متعددی وجود داشت که عربستان یا عمان هم به زودی در جرگه آن روند عادی سازی قرار میگیرند. اما به نظر من و اخیراً هم شاهد بودیم که در سفر وزیرخارجه آمریکا به عربستان یکی از خواستههای آمریکاییها این بود که شما همانطور که با ایران عادی سازی کردید با اسرائیل هم وارد رابطه بشوید.اما این به نظر من بحث ساده ای نیست برای سعودیها.
از چند منظر قابل توجه است. یکی اینکه افکار عمومی عربی برای رهبران سعودی همچنان اهمیت دارد یعنی اگر وارد روند سازش با اسرائیل بشوید باید توجه داشته باشید چه اخبار عمومی داخل عربستان و چه در سطح جهان عرب به شما چطوری نگاه میکنند؟ برای عربستانی که میخواهد در جهان عرب نقش رهبری داشته باشد و خودش را خادم حرمین شریفین میداند این خیلی مهم است.
دومین نکته این است که شما به لحاظ محاسباتی حساب کنید ببینید اگر وارد تعامل با اسرائیل بشوید، اصلاً چه دستاوردهایی برای شما خواهد داشت؟ به نظر من عربستان خیلی نمیتواند دستاورد داشته باشد درعادی سازی روابط با اسرائیل و آن کسی که خیلی نفع میبرد، اسرائیل است و حالا اسرائیل چه بخواهد یا آمریکا چه بخواهد به عربستان بدهد تا او را ترغیب کند چیز ساده ای نیست.
عربستان به صورت سنتی آن طرح صلح آقای ملک عبدالله را مطرح میکند که قاعدا آن هم مورد پذیرش اسرائیلیها نیست. بنابراین آنها خواستار این هستند که عربستان بدون اینکه چیزی را مطالبه کند وارد رابطه بشود و این چیزی است که عربستان ملاحظه دارد و چالشهای این بحث خیلی بیشتر است تا فرصتهایی که میتواند برای عربستان ایجاد کند.
جمعبندی
امروز سعی کردیم به بخشی از سوالاتی که در مورد چرخشها و تغییراتی که در عربستان اتفاق میافتد پاسخ بدهیم. واقعیت این است که عربستان تا پیش از به قدرت رسیدن ملک سلمان به نوعی عقلانیتی در سیاست خارجه عربستان حاکم بود. در واقع یک وقفهای که در سیاست خارجه عربستان اتفاق افتاد بحث به قدرت رسیدن محمد بن سلمان بود که ماجراجوییهای منطقهای را با هدف مطرح کردن خودش در منطقه به راه انداخت و دیدیم که اوج شکست این سیاستهایش در مسئله ترور خاشقچی بود؛ مسئلهای که لطمه بسیار بزرگی به چهره بن سلمان در جهان مطرح کرد.
بن سلمان به دنبال این بود که خودش را به عنوان یک شاهزاده مدرن و اصلاح طلب در جهان عرب مطرح کند و اما به زودی با این مشکل مواجه شد و هنوز هم که هنوز است بن سلمان تبعات این سیاست را به دوش میکشد. اما به نظر میرسد با توجه به تغییراتی که در عرصه بین الملل و همچنین نظم حاکم بر دنیا و نظم منطقهای اتفاق افتاده که بن سلمان همراه با این نظم شده. بن سلمان به خوبی میداند که دوران تک قطبی گری در عرصه بین الملل به رهبری آمریکا به پایان رسیده و بازیگرانی مانند روسیه و چین اکنون در جهان حرف دارند و نظم آینده، متأثر از قدرت بازیگران منطقهای و بین المللی خواهد بود.
در عرصه منطقهای هم ما شاهد تغییراتی در نظم منطقهای هستیم که به نظر میرسد یک نظم منطقه محور حاکم بشود. نکته مهم دیگری که در تغییرات محمد بن سلمان وجود دارد از چند سال پیش بسیار مطرح بود که بن سلمان به نوعی خودش را با محمد بن زائد در امارات مقایسه میکند و به نوعی سیاستهای خودش را از روی دست محمد بن زائد کپی میکند. در عمل هم ما شاهد بودیم همان سیاست و همان نگاهی که بر رفتار محمد بن زائد حاکم بود اکنون از سوی بن سلمان هم دارد پیگیری میکند. بحث حرکت به سمت مدرنتیه، بحث عبور از اسلام سیاسی و همچنین متنوع سازی در سیاست خارجی و به نوعی بسیاری معتقدند در رقابت با محمد بن زائد این سیاستهای محمد بن سلمان اتفاق میافتد اما اکنون دیگر این حرف را نمیتوانیم به سادگی بگوییم چرا که فراتر از یک رقابت ساده منطقهای است.
زمانی که محمد بن سلمان به نوعی از آمریکا عبور کند به عنوان تک کشوری که امنیت عربستان را تأمین میکند و به بازیگران دیگر روی میآورد. در واقع هم آمریکا، هم چین و هم روسیه و هم کشورهای دیگر؛ این نشان دهنده این است که عربستان به این تتیجه رسیده که از تقابل و تنش زایی به سمت همکاری و تنش زدایی حرکت کند، ضمن اینکه اساتید محترم مطرح کردند که بن سلمان برای عملی کردن سند چشم انداز ۲۰۳۰ نیاز دارد که این سیاست را در عرصه بین الملل محقق کند.
ما شاهد بودیم در جنگ یمن زمانی که امارت در جنگ یمن دخالت میکرد بسیار از طرف امیر دوبی به محمد بن زائد انتقاد وارد میشد که شما باعث میشوید که سرمایهها از دوبی حرکت کنند. چون سرمایه گذاری اقتصادی و سرمایه گذاری خارجی با امنیت رابطه مستقیمی دارد و به نظر میرسد که محمد بن سلمان هم در این مسیر حرکت میکند.
منبع: مهر