وقتی نفوذی ایران مشاور ارشد دبیر اول کومله شد
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: کتاب «سیطره»، خاطرات نادر کیانی از ۷ سال نفوذ به اردوگاه گروهک تروریستی کومله را بهقلم کیانوش گلزار راغب شامل میشود که اردیبهشت امسال توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. در پروندهای که برای بررسی اینکتاب باز کردیم، ابتدا وضعیت تأسفبار زنانی را مرور کردیم که فریب شعارهای جذاب آنها را خورده و به امید رسیدن به اروپا یا زندگی بهتر وارد اردوگاههای دموکرات، کومله، پپک یا هر سازمان جداییطلب دیگر میشوند.
در قسمت دوم پرونده، به خلأ اعتقادی و دینی و ضدیت شدید مسئولان کومله با مقوله دین و مذهب پرداختیم و در قسمت سوم هم طریقه فعالیت نادر کیانی بهعنوان نفوذی اطلاعاتی ایران در اردوگاه کومله را بررسی کردیم که منجر به خسارتهایی در بعد نیروی انسانی، امکانات و تسلیحات به کومله شدند.
قسمت پایانی اینپرونده مربوط به چگونگی لو رفتن کیانی و دستگیریاش، همچنین برگزاری دادگاه و بازگشتش به خاک ایران است.
مطالب و مندرجات سهقسمت پیشین پرونده «نگاهی به سیطره» در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* «گزارشی از وضعیت اسفناک زنان و دختران فریبخورده کومله و دموکرات / زن و مرد فرقی ندارند!»
* «مسوول پذیرش کومله: حرفی از خدا و دین نزن!»
* «عملیات نفوذ کومله به سقز و سردشت چگونه لو رفت؟ / تلاش برای درگیری با سپاه و جلب توجه رسانهها»
در ادامه مشروح چهارمین و آخرینقسمت از پرونده مرور کتاب «سیطره» را میخوانیم؛
* کوملههایی که خسته شدند و به ایران برگشتند
کیانی در کتاب «سیطره» درباره جنگ روانی و تلاشش برای بازگشت فریبخوردگان کومله به ایران، خاطرات جالبی دارد. بهجز تلاشهای او برای اینکار، برخی از نیروهای باسابقه و قدیمی کومله هم بهطور خودجوش از زندگی در اردوگاه خسته شده و به ایران بازگشتند. نمونه بارز اینافراد، رفیق سلیمی عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست است که بهخاطر خستگی از اینزندگی، به ایران بازگشت. او پس از ورود به خاک کشور، دستگیر نشد و فقط تعهد داد. نمونه دیگر سید رئوف قریشی از اعضای کمیته مرکزی کومله است که کیانی او را شخصیتی ساده و ساکت معرفی میکند و میگوید به توصیه او و با حمایت حاجی، به ایران رفت و حجم زیادی از اطلاعات سری تشکیلات مخفی کومله را ارائه کرد.
نمونه دیگر نادمان کومله، صباح زندی عضو واحد آماده است که به ایران برگشت و بدون هیچبرخوردی وارد سنندج شد. کیانی در موارد دیگر، افراد تشکیلات مخفی را با هدایت حاجی، شناسایی کرده و مانع جذب آنها توسط کومله میشد نمونه دیگر نادمان کومله، صباح زندی عضو واحد آماده است که به ایران برگشت و بدون هیچبرخوردی وارد سنندج شد. کیانی در موارد دیگر، افراد تشکیلات مخفی را با هدایت حاجی، شناسایی کرده و مانع جذب آنها توسط کومله میشد. در خاطرات او در «سیطره» هم ذکر شده که حاجی اسم دونفر را به او داد که باید مانع جذبشان در تشکیلات مخفی میشد. کیانی نیز موفق شد در کار آنها اشکال وارد کرده و برای مدتها بلاتکلیف نگهشان دارد. سختگیریها و موانعی که برای جذب چنینافرادی به وجود میآورد، بازتاب خوبی بین سران کومله داشت و در جمعهای خودی ایننکته را مطرح میکردند که «کاکنادر خیلی به آرمانهای سازمان وفادار است!» در نتیجه رتبه و اعتبار کمونیستی نادر کیانی بین کومله باز هم رشد و ارتقا پیدا کرد.
* وضعیت اسفبار کودکان کومله و قاچاق انسان
کیانی میگوید بیشتر نوزادانی که در اردوگاه کومله متولد میشدند، بیهویتوشناسامه بودند. با رشد و بزرگتر شدن، اینکودکان نه میتوانستند تحصیل کنند و نه امکان بازگشت به ایران را داشتند. اینوضعیت تاسفبار در مقابل وضعیت کودکانی قرار داشت که پدر و مادرشان پشیمان شده و به ایران بازمیگشتند. «اگر والدین توبه میکردند و برمیگشتند ایران، ثبتاحوال ایران با اقرار والدین در محضر و استعلام از کنسولگری ایران در سلیمانیه برایشان شناسنامه صادر میکرد ولی بچههایی که در اردوگاه میماندند و پدر حاضر نبود مسپولیتش را بپذیرد تا ابد بدون هویت میماندند. بچههای بیهویت را تحویل یتیمخانه کردستان عراق میدادند یا عراقیها به سرپرستی میپذیرفتند.» (صفحه ۱۸۳ به ۱۸۴)
از دیگر مسائل اسفانگیزی که کیانی در خاطرات خود از حضور در اردوگاه کومله روایت کرده، سرقت اموال داوطلبان و فریبخوردگان است. او میگوید اینکار بین مسئولان کومله تبدیل به یکعادت شده بود. چون داوطلبی که بههوای رفتن به اروپا وارد اردوگاه کومله میشد، پیشتر دار و ندار و زندگی خود را نقد کرده و همراه خود میآورد. کیانی میگوید «اکو سقزی با کاوه بهزادی میرکی پولها را بین خودشان تقسیم میکردند. بعد از آموزش نصف پول را میدادند و میگفتند همینقدر پول بوده.» (صفحه ۱۹۸)
نکته دیگری که کیانی درباره سوءاستفادههای کومله مطرح میکند، این است که «کومله عملاً به قاچاقچی انسان تبدیل شده بود.»
* ارتقای نهایی و رسیدن به سمت مشاور ارشد
در ادامه روند اتفاقات، ابراهیم علیزاده سمت مشاور کمیته مرکزی کومله خود را به نادر کیانی داد. کمی بعد هم او را به سمت مشاور ارشد خود منصوب کرد. پس از اینکه دفتر تلویزیون کومله به سوئد منتقل شد، کیانی تا ۶ ماه گوینده رادیو کومله شد و وظیفهاش این بود اخبار شبکه BBC را پشت میکروفن تکرار کند.
در مقطعی که بهزاد میرکی مسئول واحد تحقیق اردوگاه بود، کلید اینواحد را به کیانی میسپرد. او هم با دوربین از تمام صفحات دفتر اعزامیها، پروندهها و اسناد واحد تحقیق، عکس گرفته و عکسها را برای حاجی ارسال میکرد. با ایناقدام دهها واحد تشکیلات مخفی داخلی لو رفته و دستگیر شدند. سران کومله هم متحیر و حیران از ضربات وارده، نمیتوانستند عامل نفوذی را پیدا کنند.
او در آنمقطع، شبکهای از مردم مذهبی و قابل اعتماد عراقی را تشکیل داده بود که به اردوگاه کومله رفت و آمد داشتند. همچنین از طریق رابطانی که داشت و اطلاعاتی که به دستش میرسید، به ارتباط کومله با کشورهای اروپایی و آمریکا پی برد و مدارک اینارتباطات را برای حاجی ارسال کرد کیانی میگوید همزمان با اینضربات مهم به پیکره کومله، توانست به نفوذیبودن دو عنصر دیگر که به علیزاده نزدیک بوده و دستراست او محسوب میشدند، پی ببرد. اما در اینباره واکنشی از خود نشان نداد تا دو عنصر نفوذی لو نروند. او در آنمقطع، شبکهای از مردم مذهبی و قابل اعتماد عراقی را تشکیل داده بود که به اردوگاه کومله رفت و آمد داشتند. همچنین از طریق رابطانی که داشت و اطلاعاتی که به دستش میرسید، به ارتباط کومله با کشورهای اروپایی و آمریکا پی برد و مدارک اینارتباطات را برای حاجی ارسال کرد.
نکته جالب درباره حمایت اروپا و آمریکا از جنایتهای کومله، تضاد آشکار دیکتاتوری و آدمکشی اینسازمان با دموکراسی و گفتمانی است که اینکشورها به ظاهر طرفدار و منادی آن هستند. چون عبدالله مهتدی رئیس شاخه دیگر کومله و رقیب ابراهیم علیزاده هم در جایی گفته بود اگر انتخابات آزاد و دموکراتیک در کومله برگزار میشد، پنج انشعاب ویرانگر را پشت سر نمیگذاشت.
* کیانی لو میرود
در سال هفتم حضور کیانی در کردستان عراق، روزی در کافینت کنار شهر سلیمانیه تلفن همراهش زنگ خورد. پست خط تماس حاجی بود که شروع به صحبت با کیانی کرد. کیانی خبر داد کنگره کومله حزب کمونیست کردستان بناست برگزار شود و او هم کاندیدای اصلی است. در اینتماس تلفنی سفارش یکدختر جوان و بهقول خودش مظلوم را نیز کرد که میخواهد به ایران برگردد اما در اردوگاه کومله گرفتار است.
پس از قطع تماس تلفنی، دستی روی شانه کیانی خورد و او با چرخش به عقب، امیر شریفی از کادرهای مرکزی کومله مهتدی را مقابل خود دید که به مکالمه تلفنیاش گوش کرده بود. کیانی میگوید «بزرگترین اشتباه عمر من و حاجی اتفاق افتاد. هرگز نفهمیدم چرا رد تماس دادم. دوباره تماس گرفت. در این هفت سال صدبار تلفنی صحبت کرده بودیم و کسی نفهمیده بود.» (صفحه ۲۱۵) شریفی کیانی را جاسوس خطاب کرد و گفت او مهره ایران است. کیانی نیز از در انکار درآمده و قصد داشت خود را به کنسولگری ایران برساند که با ازدحام مردم، راه را بسته دید. شریفی نیز با پلیس آسایش تماس گرفت و لحظاتی بعد سهخودروی یگانویژه خود را به صحنه رسانده و کیانی را با دستبند از آنجا بردند.
پس از خروج از خیابان و صحنه درگیری با امیر شریفی، کیانی به یکسلول انفرادی منتقل شد و سهروز را بدون آب و غذا و هیچتماس و گفتگویی پشت سر گذاشت. سپس به مکانی برده شد که گمان میکند دستگاه اطلاعات زانیاری اقلیم کردستان بوده باشد. با رسانهای شدن دستگیری او، دیگر کومله نمیتوانست اقدام به کشتن کیانی کند. چون اینتوانایی را فقط در زمینه افراد گمنام و ناشناس داشت تا بیسروصدا حذفشان کند. کیانی نیز میگوید در آنروزها میدانست زندان و شکنجه در انتظارش است، اما خیالش از بابت اینکه در دست آسایش اسیر است و نه کومله، راحت بود. از طرفی کنسولگری ایران هم که تا آنمقطع از حضور کیانی در عراق مطلع نبود، از ماجرا باخبر شد.
پس از قطع تماس تلفنی، دستی روی شانه کیانی خورد و او با چرخش به عقب، امیر شریفی از کادرهای مرکزی کومله مهتدی را مقابل خود دید که به مکالمه تلفنیاش گوش کرده بود. کیانی میگوید «بزرگترین اشتباه عمر من و حاجی اتفاق افتاد. هرگز نفهمیدم چرا رد تماس دادم. دوباره تماس گرفت. در این هفت سال صدبار تلفنی صحبت کرده بودیم و کسی نفهمیده بود.» با دستگیری کیانی، لطمه زیادی به وجهه کومله وارد شد. ۱۵ روز پس از انتقال به مکانی که کیانی با گمانهزنی آن را دستگاه اطلاعات زانیاری کردستان عراق میخواند، دوباره برای بازجویی فراخواند شد و پس از بازپرسی بینتیجهای که اعترافی در بر نداشت، ۲۰ روز دیگر را در سلول انفرادی گذراند. در آنروزها نگهبانی سردر سلول حضور داشت که به او اطلاعات میداد و کیانی را از اوضاع و احوال بیرون آگاه میکرد. ایننگهبان به کیانی گفت اتحاد میهنی کردستان قصد دارد او را بهعنوان جاسوسی مشهور معرفی کند تا بتواند او را با چندتن از نیروهای اسیر خودش در ایران مبادله کند.
کیانی در بازههای زمانی مختلف، چندمرتبه بین سلول انفرادی و اتاق بازجویی در رفت و آمد بود و نکته جالبی که درباره اینبازه زمانی روایت میکند، این است که حاجی بهعمد دنبال کارش را نمیگرفت تا اتحاد میهنی کردستان تصور کند کیانی هیچوابستگی و تعلقی به ایران ندارد. در غیر اینصورت باید امتیازات کلانی برای آزادی او داده میشد.
با گذشت یکماه از دستگیری کیانی، نام ۲۵ نفر به دست مسئولان اتحاد میهنی کردستان عراق رسید که نام کیانی هم بین آنها بود. بنا بود اینافراد از بازداشتگاه خارج شوند. حین خروج از محل بازداشتگاه، خودروی حامل کیانی تعویض شد و به او گفتند با خودروی دیگری خواهد رفت. سپس خودروی جایگزین نیز توسط نیروهای مسلح اسکورت شد تا کومله موفق به ترور کیانی نشود. علت احتیاط برای حفظ جان کیانی این بود خبر دستگیریاش در روزنامه «کردستان نو» درج شده و دیگر همه از وجود او خبر داشتند.
* ورود به جهنم
اتفاق بعدی، انتقال کیانی به زندان کانیگومه در بیرون شهر سلیمانیه بود که به «جهنم» شهرت داشت. کنترل اینزندان در دست القاعده بود و با اطلاع از عقاید و باورهای شیعی یا ایرانی، فرد مورد نظر را با شکنجههای وحشیانهای عقوبت میدادند. در اینمقطع و با ورود به کانیگومه بود که کیانی فهمید اتهام ارتباط با جمهوری اسلامی به او وصل شده و دیگر راه گریز و انکار ندارد. او میگوید به همیندلیل تصمیم گرفت به راز و نیاز و عبادت پرداخته و اعتقادات خود را علنی کند. در لحظات و ساعاتی هم که در ادامه آمدند، بهدلیل ایناعتقادات بین مسلمانان عراقی و تعدادی از اعضای القاعده اعتبار و جایگاه به دست آورد.
پس از چند روز از حضور در زندان کانیگومه، رئیس زندان به بند رفته و کیانی را برای شکنجه احضار کرد. او در اتاق شکنجه، بهقدری مورد ضرب و شتم قرار گرفت که بیهوش شد و وقتی چشم باز کرد، خود را در بهداری زندان دید. پس از مدتی به کیانی گفته شد ملاقاتی دارد و با حضور در اتاق ملاقات، رشید رزاقی مسئول دیپلماسی کومله و اسماعیل تریک برادر ابراهیم علیزاده را مقابل خود دید. سران کومله پس از ماجرای دستگیری کیانی، به هرکسی که با او ارتباط و بهاصطلاح سلاموعلیک داشت شک کرده و او را مورد بازجویی و تحقیق قرار داده بودند. با اینحال شبکه اطلاعاتی کیانی در کومله محفوظ مانده بود.
در دومین هفته حضور در کانیگومه، روزی کیانی به دفتر رئیس زندان منتقل شد و آنجا افسری را با لباس نظامی آمریکایی و چندتن از دولتمردان عراقی را با کتوشلوار دید. در آندیدار، رئیس زندان شربتی را بهزور در گلوی کیانی ریخت و هنگام اینکار به او گفت داروی انرژیزاست و تحمل او را بالا خواهد برد. پس از فرودادن شربت، کیانی بیهوش و به بیمارستان منتقل شد. پس از یکهفته حضور در بیمارستان هم دوباره به کانیگومه بازگردانده شد. با گذشت حدود ۱۰ تا ۱۵ روز، رئیس زندان به کیانی گفت بناست دادگاهش برگزار شود.
کیانوش گلزار راغب نویسنده کتاب سیطره در مراسم رونمایی از اثر
* برگزاری محکمه و آزادی
دادگاه کیانی پس از ۴ ماه از دستگیریاش برگزار شد. ایندادگاه در محکمه عالی جنایی سلیمانیه برپا شد و قاضیاش هم دستور داده بود برگزاری جلسه بهطور غیرعلنی باشد. چون کیانی هیچاقدامی علیه حکومت اقلیم کردستان انجام نداده بود، حکم آزادی گرفت و قاضی به او خبر داد نیروهای کومله بارها درخواست کردهاند او را تحویلشان بدهد. اما بنا دارد کیانی را بهطور تحتالحفظ به ایران تحویل دهد.
با اتمام دادگاه و صدور حکم آزادی، کیانی به بازداشتگاه معسگر السلام منتقل شد تا برای تحویل به ایران، مدتی را در قرنطینه به سر ببرد. دستگیری و خبر نفوذیبودن کیانی باعث شده بود تمام کادرهای مرکزی کومله به اروپا فرار کنند تا در امان بمانند. ابراهیم علیزاده نیز بهمدت ۳ ماه به اروپا سفر کرد و اردوگاهش تا ۱۰ روز در حالت آمادهباش کامل و ترسواضطراب به سر برد. سهماه بعد هم در انتخابات کنگره، صلاح مازوجی رای اول آورده و علیزاده شکست خورد.
روز دهم حضور در معسگر السلام، کیانی مطلع شد بناست بهسمت مرز ایران حرکت کند. به اینترتیب او در آنروز وارد خاک ایران شد و پس از ورود به کشور، بهسرعت با حاجی تماس گرفت که در همانتماس، اینجملات را شنید: «مواظب دور و اطرافت باش. کومله دستور قتلت رو صادر کرده!»
* بارزانی و طالبانی؛ رفیقان دزد و شریکان قافله
در کتاب خاطرات نادر کیانی، نکته جالبی درباره مسعود بارزانی و جلال طالبانی وجود دارد؛ اینکه هر دو بهعنوان رهبران احزاب کرد در عراق، رابطه خوبی با ایران داشتند، ولی از جنبه تاریخی خود را مدیون کردهای ایران میدانستند و وظیفه خود میدیدند از احزاب ضدانقلاب در برابر ایران حمایت کنند. هر دو هم به سازمانهای کومله و دموکرات کمک میکردند. کیانی میگوید «مام جلال طالبانی سالی دو سه بار با دهها خودرو و اسکورت میآمد اردوگاه و با سرکرده کومله میرفتند سر استخر و محل پروژه که آب منطقه و روستاهای اطراف را تامین میکرد. سیاستش بود؛ هم ایران را داشت و هم کومله و دموکرات را.» (صفحه ۱۰۸)
طرفداری از صدام و کمونیستبودن نیروهای کومله باعث برخورد تند آمریکا با آنها و کمکهای صدام هم با شروع جنگ آمریکا در عراق قطع شد. در نتیجه اردوگاه کومله علیزاده، به فقر و فلاکت مالی افتاد. به همین خاطر پس از دستور خلع سلاح توسط آمریکا، علیزاده به اعضای کومله خود دستور داد از دادن شعارهای ضدآمریکایی دست بردارند. در آنمقطع کل جمعیت اردوگاه علیزاده با ورودیهای جدیدش ۱۵۰ نفر بود راوی «سیطره» روایت میکند هر خودرویی که در اردوگاه کومله تصادف میکرد، تعمیر نمیشد چون مامجلال خودروی دیگری را بهعنوان جایگزینش برای سران کومله ارسال میکرد. ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ (۲۰ مارس ۲۰۰۳) آمریکا به عراق حمله کرد. مامجلال طالبانی خبر حمله آمریکا را پیشاپیش به کومله رساند و دستور داد پناهگاهها را آماده کنند. مسئولان کردستان عراق با آمریکا همکاری کرده و امکانات و خاک کردستان را در اختیار نیروهای ارتش اشغالگر اینکشور قرار دادند. کیانی میگوید در آنروزها در اردوگاه کومله، منتظر حمله از هر ناحیهای بودهاند.
طرفداری از صدام و کمونیستبودن نیروهای کومله باعث برخورد تند آمریکا با آنها و کمکهای صدام هم با شروع جنگ آمریکا در عراق قطع شد. در نتیجه اردوگاه کومله علیزاده، به فقر و فلاکت مالی افتاد. به همین خاطر پس از دستور خلع سلاح توسط آمریکا، علیزاده به اعضای کومله خود دستور داد از دادن شعارهای ضدآمریکایی دست بردارند. در آنمقطع کل جمعیت اردوگاه علیزاده با ورودیهای جدیدش ۱۵۰ نفر بود. کیانی درباره آنمقطع از ضعف و نداری اردوگاه کومله میگوید پیش از ورودش به اردوگاههای ضدانقلاب، تصور میکرده هزاران نیروی مسلح تشکیلاتی در ایناردوگاهها وجود دارد اما به چشم خودم دیده اینموضوع و تصور فقط زاییده جاروجنجال است و نیروهای کومله بسیار محدود و ناتواناند.
یکی دیگر از کمکهای بزرگ مامجلال طالبانی به کومله که کیانی روایتش میکند، این است که یکبار بنا شد جمهوری اسلامی ایران، اردوگاه کومله را موشکباران کند. خبر اینتصمیم پیشاپیش توسط طالبانی به سران کومله رسید و آنها هم اردوگاه را خالی کردند. کیانی میگوید اگر اینکار انجام نمیشد، یکنفر از نیروهای اردوگاه زنده نمیماند. یکبار دیگر هم خبر آمادهباش نیروهای سپاه برای حمله به اردوگاه علیزاده توسط طالبانی افشا شد.
اما کیانی درباره مسعود بارزانی میگوید هیچگاه به اردوگاه کومله رفتوآمد نداشت و در عوض بیشتر به اردوگاه دموکراتها در کویه میرفت. بارزانی بر اینباور بود که کومله جاشِ مامجلال است و مامجلال هم جاش جمهوری اسلامی. بههرحال تحلیل کیانی از رفتار جلال طالبانی این است که در رفتار، تعادل را حفظ میکرد و با همه بود ولی صد در صد با هیچکس نبود.
* خسارتهای کومله عبدالله مهتدی برای ایران
با توجه به اینکه نادر کیانی در اردوگاه کومله ابراهیم علیزاده حضور داشته، سهم اطلاعاتی که در کتاب «سیطره» درباره اردوگاه کومله عبدالله مهتدی ارائه میکند، کمتر اما مفید و مهم است. با اینحال بد نیست در پایان پرونده بررسی اینکتاب به اینفراز از خاطرات کیانی هم بپردازیم که درباره دشمنی کومله مهتدی با ایران و خدماتش به دشمنان جمهوری اسلامی است: «اگر اتحادیه میهنی نبود، اینها کفش هم نداشتند. بارها عبدالله مهتدی گفته بود: ما در دوران تنگنا به اینها اسلحه و مهمات دادیم. همان اسلحهای که صدام به ما میداد تا با ایران بجنگیم، ما به اتحادیه میهنی میدادیم تا با صدام بجنگد. در عوض اطلاعات عملیاتهای رزمی ایران و نقل و مکان پاسداران را به صدام گزارش میکردیم تا به آنها حمله کند. صدام پول تقلبی چاپ میکرد و میداد ما در ایران توزیع میکردیم تا ارزش پول ملی ایران کاسته شود.» (صفحه ۱۷۱)
* تضاد اعتقادی ابراهیم علیزاده
پس از همه مطالبی که درباره ضدیت کومله با اعتقاد دینی و مذهب و کمونیستبودن اینسازمان مطرح کردیم، بد نیست به یکفراز قابل تامل دیگر هم در کتاب «سیطره» توجه کنیم که موید تضاد اعتقادی «سید» ابراهیم علیزاده سیاستمدار کمونیست و دبیر اول کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران است. نادر کیانی در بخشی از خاطرات خود میگوید: «جالب اینکه پدر علیزاده یک سید مومن و نمازخوان بود و ابراهیم برایش سجاده پهن میکرد. اگر ماه رمضان بود برایش سحری و افطار آماده میکرد ولی اگر میفهمید کسی از اعضای سازمان به خدا ایمان دارد زندانیاش میکرد.» (صفحه ۱۶۶)
منبع: مهر