ایران و جهان

بزدلان سیاسی به بهانه حفظ نظام، ترمز جمهوری اسلامی شده‌اند

خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ و ادب: حجت الاسلام و المسلمین رضا غلامی، مؤسس و رئیس مرکز پژوهش‌های علوم انسانی اسلامی صدرا  است. از این فعال فکری و فرهنگی تاکنون کتابها و مقالات زیادی به انتشار رسیده است؛ «دین و دنیای متجدد»،«جنبش تولید علم و نظریه‌پردازی»، «مانیفست روحانیت»، «اسلام و جهانی شدن؛ بررسی امکان جهانی شدن اسلامی در قرن ۲۱»، «چهل ویژگی جوان مسلمان و انقلابی»، «تأملاتی درباره اسلام و پیشرفت»، «فلسفه تمدن نوین اسلامی» برخی از کتابهای حجت الاسلام غلامی است.

انقلاب اسلامی سال ۵۷ در ایران با ارمغان آرمان‌های انسانی مختلفی برای جامعه ایران همراه بود. اتفاق شگفت‌آور دفاع مقدس و سر برآوردن آرمان‌هایی روشن و انسانی و تحول بی‌سابقه وضع عمومی جامعه تا سالهای اولیه، انقلاب ایران را به عنوان یک تحول بزرگ درونی و بیرونی تثبیت کرد. اما به نظر می‌رسد که از زمانی به بعد اتفاقاتی در ساختار و فضای عمومی رخ داد که به ویژه دو آرمان «آزادی» و «عدالت» با مشکلاتی مواجه شدند این دو آرمان انقلابی بعد از جنگ و با آغاز دهه ۷۰ رفته‌رفته کمرنگ شد و امروز به وضعیتی رسیده که حتی انقلابیون و معتقدان به آرمان‌های انقلاب اسلامی را تا حدی ناامید کرده است. فکر می‌کنید چه اتفاقاتی رخ داد و چه موانعی بر سر راه انقلاب به وجود آمد و دلایل این چرخش از آرمان‌ها از نظر شما چه بوده است؟

ابتدا لازم است منظور از آزادی در پرسش جنابعالی مشخص شود. آزادی در گفتمان انقلاب اسلامی با آزادی در گفتمان غربِ لیبرال متفاوت و بلکه در بعضی ابعاد معارض است. وقتی در انقلاب ما، از آزادی سخن به میان می‌آید، منظور آزادیِ به علاوه عدالت و اخلاق است. در منظر تفکر اسلامی، آزادیِ منهای عدالت و اخلاق به ضد خود تبدیل می‌شود. اگر به تاریخ انقلاب دقت کنید، وقتی مردم ایران قبل یا بعد از پیروزی انقلاب، شعار آزادی سر می‌دادند، در بطن شعار آنها چند مطالبه اساسی نهفته بود؛ یکم. آزادی از استبداد و خودکامگی داخلی و دست‌یابی به جمهوری و مردم‌سالاری اسلامی؛ دوم. آزادی از سلطه قدرتهای فاسد شرقی و غربی و در رأس همه امریکا که برای سالیان دراز خون این ملت را مکیده بودند؛ سوم. آزادی فرهنگ و هنر ایرانی از اسارتِ فرنگی‌مآبی، غربزدگی و ابتذال عمیق و برگشت آن به آغوش تمدن اصیل ایران اسلامی؛ چهارم. آزادی منابع و امکانات مادی کشور از انحصار طبقات یا طیف‌های خاص و جاری و ساری شدن ثروت کشور در رگ‌های جامعه.

در واقع، توقعات اصلی مردم ما از آزادی این ها بود و هنوز هم هست. جریان انقلاب اسلامی طی چهل سال گذشته، تلاش‌های کامیابی در مسیر تحقق دو مطالبه اول یعنی حوزه سیاست داخلی و حوزه سیاست خارجی داشته است، هرچند این تلاش‌ها باید با قوت ادامه پیدا کند و ضعف‌ها و کاستی‌های آن برطرف شود. مثلاً ما امروز صاحب نظام مردم‌سالاری دینی هستیم، اما این نظام هنوز رشد لازم را نداشته و به برخی نیازهای سیاسی مانند مشارکت، یا نظارت همگانی و غیره پاسخ های سیستمی لازم را نداده است. همچنین در عرصه سیاست خارجی، با اینکه امروز دخالت و نفوذ بیگانگان در ایران به صفر رسیده است، اما بیش از همه، وجود وابستگی‌های اقتصادی و ضعف بُنیه اقتصادی، دائما فرصت‌هایی را برای نفوذ و مداخله غیرمستقیم قدرت‌های سلطه‌گر در مقدرات کشور ایجاد می‌کند. در عرصه‌های فرهنگی و اقتصادی هم گام‌های مهمی برداشته شده، اما هنوز خیلی از انتظارات برآورده نشده است. جریان انقلاب در بسط فرهنگ و هنر ایرانی و اسلامی قدم‌های ارزنده ای را برداشته است؛ لااقل در الگوسازی و کادرپروری توفیقات بزرگی داشته‌ایم، اما همچنان فرهنگ و هنر ما از اسارت فرهنگ و هنر غربی رنج می‌کشد.

در میدان اقتصاد هم که ملاحظه می‌فرمایید. منابع و امکانات کشور هنوز به صورت یکپارچه در خدمت عموم مردم نیست و جدای از انحصارگرایی دستگاه‌های دولتی، عده‌ای از اصحاب ثروت و قدرت با استفاده از ضعف‌ها و خلأهای جدی قانونی و کم‌توانی و عدم قاطعیت دستگاه مدیریتی کشور، بخشی از این منابع و امکانات را در خدمت منافع نامشروع خود قرار داده‌اند. پس دقت بفرمایید که واقع‌بینی حکم می‌کند هم راه رفته را ببینیم و هم راه نرفته را.

منابع و امکانات کشور هنوز به صورت یکپارچه در خدمت عموم مردم نیست و جدای از انحصارگرایی دستگاه‌های دولتی، عده‌ای از اصحاب ثروت و قدرت با استفاده از ضعف‌ها و خلأهای جدی قانونی و کم‌توانی و عدم قاطعیت دستگاه مدیریتی کشور، بخشی از این منابع و امکانات را در خدمت منافع نامشروع خود قرار داده‌اند.

و اما در ارتباط با عدالت، ابتدا باید عرض کنم که عدالت در گفتمان انقلاب اسلامی هیچوقت به معنای تساویِ صرف نبوده است. بله، در پیشگاه شرع و قانون همه مساوی‌اند، اما عدالت اسلامی به دنبال رساندن حق به صاحب حق است. به بیان ساده، در اتمسفر عدالت اسلامی، می‌بایست راه برای هر صاحب استعدادی جهت استفاده از منابع و امکانات کشور به منظور به فعلیت رساندن استعداد خود باز باشد و آنهایی هم که به هر دلیل دچار عارضه‌ای هستند و قادر به کار و تلاش طبیعی نیستند، باید بدون اینکه تحقیر شوند، سهم خود را از منابع و امکانات کشور دریافت کنند. پس مهم‌ترین بُعد عدالت، به توزیع معقول منابع و امکانات برمی‌گردد.

البته وقتی از منابع و امکانات صحبت می‌کنیم، شامل استفاده از خدمات عمومی در عرصه آموزش، بهداشت و درمان و امنیت هم می‌شود. علاوه بر این، یکی از مصادیق بارز امکانات عمومی، اطلاعات است و عدالت اقتضا می‌کند که اطلاعات کشور به جز اطلاعاتی که به حوزه امنیت کشور مربوط می‌شود در اختیار عموم مردم باشد و در انحصار کسی نباشد. دقت بفرمایید، برخلاف نظام لیبرال- دموکراسی که عدالت مزاحم و مانع آزادی است، آزادی در اندیشه اسلامی، مولود عدالت است و زمانی‌که عدالت باشد، آزادی هم در حد بالایی هست.

حالا برمی گردیم به پرسش شما. حقیقت این است که در طول این چهل سال، گام‌های بلندی در زمینه عدالت برداشته شده است. پیش از پیروزی انقلاب، منابع و امکانات کشور به شکلی معنادار در مناطق خاصی از کشور متمرکز شده بود و تنها طیف‌ها و طبقات خاصی از آن بهره‌مند بودند. کمتر روستایی از برق و مخابرات، یا از گاز و جاده مناسب برخوردار بود. حتی در شهرهای کوچک و مناطقی از شهرهای بزرگ هم از این امکانات خبری نبود. در همین تهران، مردم در مناطق مرکز و جنوب شهر از خیلی امکانات اولیه برای زندگی بی‌بهره بودند، اما پس از پیروزی انقلاب، مرحله به مرحله امکانات توزیع شد بطوری‌که شما الان کمتر روستایی در ایران را سراغ دارید که از شبکه برق یا مخابرات محروم باشد. از جاده‌های مواصلاتی مناسب یا از شبکه سوخت‌رسانی و غیره محروم باشد. شما به رتبه ایران در ضریب «جینی» دقت کنید، مهمترین شاخصی که اقتصاددانها برای بررسی میزان نابرابری در یک جامعه معرفی می‌کنند، شاخصی به نام ضریب جینی است.

ضریب جینی پیش از انقلاب به بالای ۵۰ رسیده بود، اما امروز بانک جهانی ضریب جینی ایران را ۳۶ معرفی می‌کند و این یعنی جمهوری اسلامی در تحقق عدالت گام‌های بزرگی برداشته است. بعد از پیروزی انقلاب تعریف و سطح رفاه در ایران تغییر کرد و تصورات غلط و رایجِ گذشته که رفاه را تنها متعلق به اربابان، صاحب منصبان و حلقات متصل به آنان می‌دانست، به هم ریخت. من با این سخنان، اصرار دارم واقع‌بینی و انصاف را متذکر شوم. این انقلاب و نظام متعلق به خود مردم است و ضایع کردن حق آن و نادیده گرفتن خدمات عظیم آن، مساوی است با ضایع کردن حق ملت. در عین حال، همانطور که رهبر بزرگوار انقلاب فرمودند، ما در تحقق عدالت با ضعفها و عقب ماندگی‌های جدی روبرو هستیم. من معتقدم سیاست‌گذاری‌ها و ریل‌گذاری‌های غلط و لیبرال‌زده در دولت پنجم و ششم موسوم به دولت سازندگی، و سپس تداوم آن در دولت هفتم و هشتم، فرصت‌های بزرگی را در تحقق عدالت اجتماعی از ایران گرفت.

عده‌ای که منافع‌شان با عدالت به خطر می‌افتد، در مسیر عدالت چه در ساحت تئوری و چه در ساحت عمل سنگ‌اندازی می‌کنند.

در دولت آقای روحانی هم شاهد اتفاقات مشابه هستیم چنانچه من معتقدم دولت یازدهم و دوازدهم کشور را فرسنگ‌ها از مسیر عدالت دور کرده است. جدای از ریل‌گذاری‌های غلط، ما در این چهل سال، فاقد یک تئوری و مدل اسلامیِ کارآمد در عرصه عدالت هستیم و وقتی از عدالت صحبت می‌کنیم در کلی‌گویی و اقدامات ابتدایی متوقف می‌شویم؛

از طرف دیگر، عده‌ای که منافع‌شان با عدالت به خطر می‌افتد، در مسیر عدالت چه در ساحت تئوری و چه در ساحت عمل سنگ‌اندازی می‌کنند. نمونه کوچکی از این سنگ‌اندازی را در رفتار وزیر سابق مسکن که نماینده یک طیف محسوب می‌شد، مشاهده کردیم. البته بر خلاف نظر شما، مردم ناامید نیستند. علی‌رغم جنگ روانی‌ای که به راه افتاده، در دل مردم ما امید زیادی هست و خود مردم با اتکا به نخبگان و مدیران انقلابی در بدنه نظام، شرایط را تغییر خواهند داد.

به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین عواملی که مسیر را برای چرخش از آرمان‌های نخستین انقلاب اسلامی فراهم کرد، شکلی از محافظه‌کاری بود که در این سه دهه تلاش ‌کرده حافظ منافع و شرایط موجود با هدف تثبیت برخی منافع برای قشری خاص باشد. دیدگاه و کنش انقلابی موجود در دهه نخست انقلاب اسلامی چطور به وضعیتی محافظه‌کارانه دچار شد که رفته‌رفته امکانات نقد عناصری که مانع بروز آزادی و عدالت می‌شدند را محدود کرد؟

با دیدگاه جنابعالی موافقم. در طول چهل سال گذشته، دو جریان عمده عملاً خط محافظه‌کاری را در کشور ما جلو برده‌اند. دسته اول، سطحی اندیشان و بزدلان سیاسی که در قامت گروه‌های انقلابی حفظ صورت نظام جمهوری اسلامی را به حفظ سیرت انقلاب ترجیح داده‌اند و به بهانه حفظ اصل نظام، همیشه نقش ترمز را بازی کرده‌اند. این عناصر در لباس های مختلف، ملاحظه‌کاری یا همان ماست‌مالی را در مدیریت کشور فرموله کرده‌اند و بخشی از شرایط غیرقابل قبول امروز، محصول رفتار آنهاست.

در طول چهل سال گذشته، دو جریان عمده عملاً خط محافظه‌کاری را در کشور ما جلو برده‌اند. دسته اول، سطحی اندیشان و بزدلان سیاسی که در قامت گروه‌های انقلابی حفظ صورت نظام جمهوری اسلامی را به حفظ سیرت انقلاب ترجیح داده‌اند و به بهانه حفظ اصل نظام، همیشه نقش ترمز را بازی کرده‌اند. این عناصر در لباس های مختلف، ملاحظه‌کاری یا همان ماست‌مالی را در مدیریت کشور فرموله کرده‌اند و بخشی از شرایط غیرقابل قبول امروز، محصول رفتار آنهاست.

اما جریان دیگری که معمولاً از نقش آن در پیشبرد خط محافظه‌کاری کمتر صحبت می‌شود، هسته‌های قدرتمند در بطن مجموعه اصلاح‌طلبان است که تکنوکرات‌ها را هم باید شاخه‌ای از همین مجموعه در نظر گرفت. در سه دهه گذشته، این هسته‌ها، با یک حرکت خزنده به نام انقلاب‌زدایی، تلاش زیادی را برای نهادینه‌سازی منافع تشکیلاتی خود در ایران انجام داده‌اند. در واقع، تمرکز این هسته‌های اصلاح‌طلبی، بر روی منزوی‌سازی گفتمان اصیل انقلاب و مسلط کردن گفتمانی در ایران بوده تا بتوانند در زیر سایه این گفتمان، با حفظ نام جمهوری اسلامی و یا بدون این نام، قدرت و نفوذ سیاسی خودشان را در ایران تضمین کنند. این‌ها هیچ تعهدی به اهداف و آرمان‌های انقلاب ندارند، اما با ظاهری منافقانه و بازی با احساسات سیاسی مردم، سی سال است که با تیشه به جان اهداف و آرمان‌های انقلاب از جمله همین دو آرمان آزادی و عدالت که شما اشاره کردید، افتاده‌اند.

برای این طیف از اصلاح‌طلبان، اندیشه و روحیه انقلاب اسلامی به هر قیمتی باید کنار گذاشته شود، حتی اگر درهای کشور به روی دشمنان این ملت باز شود و نوامیس کشور به حراج گذاشته شود. در ارتباط با همین آزادی، ببینید، هر وقت که از عناصر وابسته به این جریان مدیریت کشور را عهده‌دار بوده‌اند، چقدر دایره آزادی را به نفع خودکامگی‌های سیاسی خود محدود کرده‌اند؟ دوران دولت هفتم و هشتم و لکه بزرگ و سیاهی که در این دوران با به راه انداختن جنگ رسانه‌ای و قلب واقعیت‌ها و مباح‌سازی دروغ بر دامن کشور ایجاد شد فراموش‌شدنی نیست. در انتخابات سال ۸۸، حاضر شدند برای منافع کثیف خود جمهوریت نظام را ذبح کنند. برای این‌ها، دموکراسی وقتی خوب است که نام آنها از صندوق آراء خارج شود. وقتی این هسته‌ها با آزادی اینگونه معامله می‌کنند، به طریق اولی، باب عدالت و عدالت‌ورزی را مسدود می‌کنند. البته در این بین، جریان سومی هم بوده که با روشنگری، مقاومت و فداکاری جلوی انقلاب‌زدایی را گرفته است، اما آنقدر قدرت نداشته که بتواند مسیر حرکت دو جریان دیگر را مسدود کند. لذا من با نظر شما موافقم اما باید تلاش کنیم لایههای پنهان این محافظه‌کاری را تبیین کنیم و به مخاطبان خود آدرس صحیح بدهیم.

فارغ از دهه نخست بعد انقلاب اسلامی که درگیر ترور و جنگ بودیم، در طول سه دهه که جنگ و ترور از میان رفته است، از سوی بعضی از بهره‌مندان بی‌آرمان از انقلاب تلاش شده وضعیت موجود در ایران، «وضعیت حساس کنونی» شناخته و تبلیغ شود. این وضعیت به‌خودی‌خود باعث می‌شود که اداره جامعه وجوهی «امنیتی» پیدا کند. به‌این‌ترتیب که تلاش می‌شود با نگاهی امنیتی، فرهنگ به حاشیه رود و علاوه بر آن فضای مطالبات مشروع نیز محدود شود. ما در همه این سالها همچنان به الگویی برای اعتراض مشروع و در چارچوب سیاست‌های کلی نظام به انسداد و مانع ایجاد کردن برای آرمان‌ها نرسیده‌ایم. شما تا چه حد با این تحلیل در خصوص این سه دهه و تأثیرش در چرخش از آرمان‌های انقلابی سال ۵۷ موافقید؟

واقعیت‌های کشور را نمی‌توان نادیده گرفت. رویکرد انتزاعی به مسائل هنر نیست؛ هنر این است که بین ایده‌آل‌ها و واقعیات پیوند برقرار کنیم. شما می‌دانید که چهل سال است غرب با محوریت امریکا با همه امکانات علیه انقلاب و جمهوری اسلامی جنگ به راه انداخته و تا الان از هیچ اقدامی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی کوتاهی نکرده است. این چیزی نیست که فقط ما بگوییم تا عده‌ای ما را متهم به توهم توطئه بکنند؛ امروز خود غربی‌ها به این رویارویی اذعان دارند و هزاران سند برای آن موجود است. از پایان دهه اول انقلاب به بعد، مواجهه فکری و فرهنگی، اولویت اول غرب در مبارزه با انقلاب اسلامی تبدیل شد. در این سی سال، غرب از هر روزنه‌ای برای نفوذ و ضربه زدن به جمهوری اسلامی استفاده کرده است.

جریان محافظه‌کاری که معمولاً از نقش آن در پیشبرد خط محافظه‌کاری کمتر صحبت می‌شود، هسته‌های قدرتمند در بطن مجموعه اصلاح‌طلبان است که تکنوکرات‌ها را هم باید شاخه‌ای از همین مجموعه در نظر گرفت. در سه دهه گذشته، این هسته‌ها، با یک حرکت خزنده به نام انقلاب‌زدایی، تلاش زیادی را برای نهادینه‌سازی منافع تشکیلاتی خود در ایران انجام داده‌اند.

نکته مهم‌تر این است که غربی‌ها به جز امکانات گسترده برون مرزی، از یک پیاده‌نظام بزرگ در داخل کشور برای پیشبرد برنامه‌های خود برخوردارند. بخشی از افراد این پیاده‌نظام مواجب بگیر دستگاه‌های غربی هستند و بخش اعظم آنها به صورت خودجوش و مبتنی بر گرایشاتی که به فرهنگ غربی دارند، نقش خود را در این پیادهنظام اجرا می‌کنند. حتی در بدنه مدیریتی نظام کسانی هستند که دانسته یا ندانسته در این پیاده‌نظام حضور دارند و عضوی از این ماشین جنگی محسوب می‌شوند.

در یک چنین وضعی، نظام دائماً با توطئه روبروست و از امکانات قانونی و آزادی‌های مدنی به صورت گسترده برای ضربه زدن به نظام استفاده می‌شود. از مطبوعات و فضای مجازی گرفته تا صنعت نشر؛ از سینما و تئاتر گرفته تا موسیقی؛ از محافل علمی و دانشگاهی گرفته تا هر میدان دیگری که بتوان از آن برای مواجهه نرم با انقلاب اسلامی استفاده کرد. خُب در این شرایط، کاملاً طبیعی است که حساسیت‌ها و مراقبت‌های امنیتی افزایش پیدا کند. البته من از گذشته معتقد بودم که جمهوری اسلامی هزینه اقتدارگرایی را می‌پردازد، بدون اینکه در عمل اقتدارگرا باشد! این به جنس انقلاب برمی‌گردد که با اقتدارگرایی جور درنمی‌آید.

دقت بفرمایید، من در این مصاحبه به جنابعالی درباره محدودیت‌هایی که تصور می‌شود برای برخی آزادی‌های فرهنگی ایجاد شده، توضیح می‌دهم که در عمل واقعیت عینیِ چندانی ندارد. امروز مخالفان انقلاب و جمهوری اسلامی در مطبوعات، فضای مجازی یا در سینما و غیره هر آنچه بخواهند علیه انقلاب مطرح می‌کنند و با دشمن همدستی می‌کنند، اما به ندرت با آنها برخورد قانونی می‌شود. در هیچ کشوری این میزان مسامحه وجود ندارد. فرانسه خودش را مهد آزادی می‌داند، اما در قضیه هولوکاست یا حفظ اصول لائیسیته با منتقدین بی‌رحمانه برخورد کردند.

علاوه بر این، شما در سئوالتان درباره تجمعات اعتراضی صحبت کردید، اما به این نکته توجه داشته باشید که پیاده نظام غرب در داخل، حتی از سوء استفاده از یک تجمع کارگری یا دانشجویی کوچک با اهداف صنفی هم گذشت نمی‌کنند. در این چهل سال، تجمعات اعتراضی که طبق قانون اساسی جزو آزادی‌های مدنی محسوب می‌شود را به بستری برای پیشبرد برنامه براندازی جمهوری اسلامی تبدیل کرده‌اند و عملاً این آزادی را از بخشی از مردم که با تجمعات قانونی می‌توانند مطالبات خود را دنبال کنند، گرفته‌اند. این‌ها واقعیت‌هایی است که نمی‌توان چشم‌ها را بر روی آنها بست.

البته در این بین، کسانی هم در دولت‌ها هستند که علاقه دارند به هر موضوعی با عینک امنیتی نگاه کنند و سخت‌گیری‌های بی‌جا به خرج دهند. شما ببینید، سالهاست رهبر بزرگوار انقلاب از لزوم برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی در دانشگاهها صحبت می‌کنند، اما عده‌ای به بهانه‌های امنیتی جلوی گسترش این کرسی‌ها را گرفته‌اند. مثلا از زمانی که این دولت سر کار آمده، یک عده از روزنامه‌نگاران منتقد دولت به برخی دانشگاهها ممنوع الورود شده‌اند تا مبادا علیه دولت حرفی زده شود! یک شخصی، اخیراً برای اینکه به نظر رئیس جمهور درباره نفی علوم انسانی اسلامی اعتراض کرده با شکایت معاونت حقوقی رئیس جمهور به ماهها زندان محکم شده است. چرا آقای رئیس جمهور در برابر منتقدین تا این حد نابردباری از خودشان نشان می‌دهند؟ آیا این رفتارها قابل قبول است؟ حتما قابل قبول نیست.

انقلاب اسلامی نخستین تجربه حرکت جمعی مردم ایران به سمت استقرار جمهوریت در طول تاریخ بوده است. با توجه به این امر، بسیاری از کارشناسان معتقدند که همان فضای محافظه‌کارانه که تنها دغدغه‌اش حفظ وضعیت موجود بوده، با محدود کردن «دیگری»‌ها مانع بروز جوانب متعدد جمهوریت در ایران شده و برای مثال اجازه نداده قومیت‌ها، مذاهب، ادیان و گروه‌های دیده‌نشده که می‌توان همه را در قالب «دیگری» جمع‌بندی کرد، خود را به شکلی منفعل و کنش‌مند بروز دهند. تا چه حد با این پیش‌فرض موافقید و تحلیلتان از این مسئله چیست؟

خرده‌فرهنگ‌ها در گفتمان انقلاب کاملاً محترمند و در نهایت، جزئی از یک پیکرند. اگر به آنچه در این چهل سال در عمل رقم خورده توجه کنید؛ اقوام ایرانی با زبان‌ها، گویش‌ها و سنت‌های گوناگون با هم در جهت اهداف انقلاب و اعتلای ایران اسلامی، نهایت همدلی و همکاری را داشته‌اند و هیچ وقت کسی تصور نکرده که انقلاب یا نظام در اختیار یک قوم خاص است. امروز در دولت و همه دستگاه‌های نظام، ترک و لر و عرب و کرد و بلوچ و فارس حضور دارند و کسی حضور اقوام را طبقه‌بندی نکرده است.

قانون اساسی ما در مواجهه با خرده‌فرهنگ‌ها یک قانون اساسی مترقی است و دقیق عمل کرده است. پس دقت کنید، این مساله‌ای که جنابعالی تحت عنوان عدم تحمل دیگری مطرح می‌کنید بیش از اینکه واقعیت عینی داشته باشد، بخشی از جنگ روانی است که از سالها قبل کلید خورده و هدف آن روشن است.

البته هر کشوری زبان ملی دارد و زبان ملی ایران، فارسی است، اما به زبان‌ها و گویش‌های دیگر احترام گذاشته می‌شود. از طرف دیگر، اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران شیعه هستند و مذهب رسمی در ایران شیعه دوازده امامی است. یعنی نمی‌توان توقع داشت در کشوری که اکثریت مردم شیعه هستند، تعلیم و ترویج تعالیم مذهبی مساوی باشد هر چند در مناطق سنی‌نشین، آزادی مذهبی وجود دارد و کسی احکام و سنن شیعی را به برادران و خواهران اهل تسنن تحمیل نمی‌کند. حتی درباره اقلیت‌های مذهبی در ایران هیچوقت مشکلی نبوده است و ایرانیان مسلمانان با برادران و خواهرانشان اعم از مسیحی، کلیمی و زردشتی زندگی مسالمت‌آمیز و توأم با همدلی و همکاری دارند و اقلیت‌ها نیز معمولاً از حقوق خود در ایران ابراز رضایت می‌کنند.

اصولاً قانون اساسی ما در مواجهه با خرده‌فرهنگ‌ها یک قانون اساسی مترقی است و دقیق عمل کرده است. پس دقت کنید، این مساله‌ای که جنابعالی تحت عنوان عدم تحمل دیگری مطرح می‌کنید بیش از اینکه واقعیت عینی داشته باشد، بخشی از جنگ روانی است که از سالها قبل کلید خورده و هدف آن روشن است.

البته نمی‌توان تجزیه‌طلبی برخی گروه‌های قومی، وهابیت‌گرایی وارداتی یا مسیحیت تبشیری و امثال آن را خرده‌فرهنگ یا دیگری خواند و با آن مسامحه کرد. چگونه می‌توان یک عنصر با علایق تجزیه‌طلبی را در مسئولیت‌های نظام پذیرفت؟ چگونه می‌توان یک سنی با گرایش وهابیگری را در جایگاههای کلیدی نظام قرار داد؟ یادمان نرفته بعضی از این گروه‌ها در سالهای ابتدایی انقلاب چه جنایاتی را مرتکب شدند. حتی به همشهری و فامیل خودشان هم رحم نکردند. علت اصلی بخشی از عقب ماندگی‌ها در برخی مناطق مرزی کشور همین گروه‌ها هستند. البته کم‌کاری دولت‌ها در این مناطق هم محل تأمل جدی است؛ خود این کم‌کاری‌ها بهانه به دست این گروه‌ها داده است. علاوه بر این، دشمن می‌خواهد این گروهها را دوباره به تکرار جنایت‌های گذشته ترغیب کند و بوسیله آنها انسجام نظام را از بین ببرد، اما این گروه‌ها در میان قوم خود هم منفورند و فرصت‌های لازم را برای احیاء و بازسازی خود ندارند.

پس شما معتقدند که بخش بزرگی از موانع موجود بر سر راه دو آرمان بزرگ آزادی و عدالت در ایران به دلیل سنگ‌اندازی‌هایی بوده که گروه‌های مخالف آرمانهای جمهوری اسلامی در داخل و خارج در مسیر حفظ موجودیت این انقلاب انجام دادند و طبیعی است که وقتی موجودیت و اصل انقلاب مورد هدف قرار گرفته است حفظ آن از این خطرها بر اعمال شرایط آرمان‌های آن مقدم باشد؟

تردیدی نیست که حفظ نظام از اوجب واجبات است، اما کسی که با جوهر انقلاب آشنایی داشته باشد، تایید می‌کند که آرمان‌های اصیل انقلاب جزء لاینفک نظام است و اگر به اسم حفظ اصل نظام آرمان‌های انقلاب نادیده گرفته شود، ریشه این نظام خشکیده خواهد شد و لذا حفظ اصل نظام در هر شرایطی اقتضا می‌کند که از آرمان‌ها صیانت شود. اتفاقا همه سنگ‌اندازی‌ها و دشمنی‌ها بر سر آرمانهای انقلابی است و اگر روزی این آرمان‌ها کنار گذاشته شود، خیلی از دشمنی‌ها با این انقلاب و نظام بی‌معنا خواهد بود.

تردیدی نیست که حفظ نظام از اوجب واجبات است، اما کسی که با جوهر انقلاب آشنایی داشته باشد، تایید می‌کند که آرمان‌های اصیل انقلاب جزء لاینفک نظام است و اگر به اسم حفظ اصل نظام آرمان‌های انقلاب نادیده گرفته شود، ریشه این نظام خشکیده خواهد شد

البته ظاهرا شما روی آزادی تاکید خاص دارید. بله درباره آزادی هم این حقیقت جاری است لکن توجه داشته باشید که گاهی شدیدترین نوع خودکامگی با لباس آزادی ظهور می‌کند؛ مگر در انتهای نهضت مشروطه این اتفاق نیفتاد؟ در فتنه ۸۸ هم شاهد این اتفاق تلخ بودیم. از سوی دیگر، آزادی مطلق وجود خارجی ندارد. در واقع، قانونِ مشروع، چه دائمی و چه موقت حتی اگر در مواردی تضییق‌کننده آزادی تلقی شود، مدافع آزادی است و به حفظ آزادی و جمع شدن بساط خودکامگی کمک می‌کند. مثلاً در جایی که وزارت کشور به دلیل مسائل امنیتی به حسب قانون نه به حسب سلیقه سیاسی، موقتاً اجازه تجمع را نمی‌دهد، این کار به نفع آزادی است، نه به ضرر آن؛ چرا که در تجمعی که اصل بر قانون‌شکنی و حق‌کشی باشد، به اسم آزادی، آزادی را سرکوب می‌کند. این واقعیت در لیبرال‌ترین کشورها هم پذیرفته می‌شود.

با توجه به اینکه رهبر معظم انقلاب صراحتاً اعلام کرده‌اند که «محافظه‌کاری قتلگاه جمهوری اسلامی است»، تصور می‌کنیم خاستگاه‌های نظری و عملی محافظه‌کاری و منفعت‌طلبی موجود در جمهوری اسلامی که همواره تلاش شده به عنوان یک جمهوری «انقلابی» شناسانده شود، در کجاست؟

محافظه‌کاری در اندیشه سیاسیِ غرب چه از نوع مذهبی و چه از نوع سکولار، واجد یک تا چند بستر تاریخی است که انواع و اقسام گوناگونی پیدا کرده است و لذا ارائه یک تعریف واحد از آن ساده نیست. ما وقتی از محافظه‌کاری در ایران صحبت می‌کنیم، منظورمان جستجوی منافع در تثبیت نُرم‌ها، قواعد و ساختارهای موجود، و نقطه مقابل تحول‌خواهی و انقلابی‌گری است. در واقع، محافظه‌کاری را باید نوعی منفعت‌طلبی دانست که جامعه را به قیمت صیانت از قدرت یک گروه یا جریان خاص، دچار سکون، رکود و انفعال می‌کند. امروز مباحثی که ثمره آن، رهایی از آرمان استقلال و پیوستن به جهانی شدن و عضویت در جامعه جهانی می‌شود، هم خاستگاه محافظه‌کارانه دارد. البته عوام‌فریبی جزء لاینفک محافظه‌کاری در ایران است، کما اینکه امروز عده‌ای انقلابی‌گری را در تعارض با منافع ملی معرفی می‌کنند.

بعد از گذشت ۴۰ سال از انقلاب اسلامی، اگر امروز و با شرایط موجود قرار باشد تعریفی «زمانمند» و «کاربردی» از «انقلابی بودن» در شرایط حاضر ارائه دهیم که بتواند ما را از وضعیت موجود رهایی دهد، آن تعریف از نظر شما چیست و باید واجد چه عناصری باشد؟ به‌عبارت‌دیگر انقلابیون امروز باید با کدام ساختارها و ویژگی‌های سوژه غیرانقلابی تقابل و مرزبندی صریحی داشته باشند؟

انقلابی بودن یعنی تلاش آگاهانه، مؤمنانه، همه جانبه، متکی به خود و مجاهدانه برای تقرب جامعه به شرایط آرمانی. دقت داشته باشید که آرمانگرایی در ذات انقلابی بودن است اما آرمانگراییِ انقلابی نه تنها با واقعیت‌ها بیگانه نیست، بلکه مولود واقعیت‌های بنیادیِ حاکم بر حیات جمعی است. انقلابی بودن در این منطق، با یک انقلاب بزرگ آغاز می‌شود ولی در یک بستر زمانی معقول و با فراهم شدن مقدمات مورد نیاز که در رأس همه، ارتقاء فهم سیاسی مردم است، با سلسله یا زنجیره‌ای از انقلاب‌های کوچک اما بسیار مؤثر، به حیات خود ادامه می‌دهد.

معتقدم، با ادامه شرایط فعلی و با میدان‌داری محافظه‌کاران در ایران، انقلاب اسلامی زمینگیر خواهد شد. لذا بنده اصرار دارم که باید از همین حالا بسترهای لازم برای ورود به شرایط تحول مهیا شود.

مشکل امروز ما این است که در اثر همین محافظه‌کاری، و سایر عوامل که در جای خود توضیح خواهم داد، حاضر به شکل‌دهی انقلاب‌های کوچک در جهت تقرب جامعه به نقاط آرمانی نیستیم. انقلاب در نظام علمی و فکری، انقلاب در نظام آموزشی، انقلاب در نظام اداری، انقلاب در نظام مالی، انقلاب در نظام برنامه و بودجه، انقلاب در سبک زندگی، انقلاب در ساختارهای اقتصادی، انقلاب در مناسبات بین‌المللی، این‌ها همان چیزهایی است که باید به آن عمیقاً فکر کرد. من معتقدم، با ادامه شرایط فعلی و با میدان‌داری محافظه‌کاران در ایران، انقلاب اسلامی زمینگیر خواهد شد. لذا بنده اصرار دارم که باید از همین حالا بسترهای لازم برای ورود به شرایط تحول مهیا شود. البته مهم‌ترین مؤلفه این بستر، اولاً، رشد سیاسی مردم و پس گرفتن میدان افکار عمومی از جریان معارض انقلاب، ثانیاً، افزایش قدرت گفتمانی جریان انقلاب، و ثالثاً، تقویت بُنیه فکری است که در جای خودش محل بحث‌های جدی است.

پرونده «علیه محافظه کاری در سال چهلم» -۱/ علیه «محافظه‌کاری» در سال چهلم/انقلاب زنده است، زنده باد انتقاد

«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۲/ عماد افروغ در گفت‌وگو با مهر: چپ و راست ندارد، همه محافظه‌کار شدند!

«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۳/ عماد افروغ در گفت‌وگو با مهر:پرشورتر و پرامیدتر از همیشه هستم/انقلابی بودن شیشه شکستن نیست

«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۴/ سلیمی نمین در گفت‌وگو با مهر: انقلاب خواص‌گرا نبود/انحصار فرهنگی و رسانه ای،نتیجه انحصاراقتصادی

«علیه محافظه کاری در سال چهلم» ۵/ سلیمی نمین در گفت‌وگو با مهر: هاله تقدس هاشمی مانع نقدش شد/امروز روند نقد به دیگر قوا رسیده

«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۶/  لاریجانی، مهر و نعلین، تتلو و داستان جوانان انقلابی خسته

«علیه محافظه‌کاری در سال چهلم» – ۷/ موسی نجفی در گفتگو با مهر: نیروی حیاتی انقلاب ربطی به این رئیس جمهور و آن نماینده مجلس ندارد

«علیه محافظه‌کاری در سال چهلم» – ۸/ موسی نجفی در گفتگو با مهر:محافظه‌کاری پذیرش سیطره تمدنی دیگر است/نهادها را انقلابی کنید

«علیه محافظه‌کاری در سال چهلم» -۹/ چمران در گفت‌وگو با مهر: قرار بود خودمان را فدای انقلاب کنیم، نه انقلاب را فدای خودمان!

«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۱۰/ مدیران جوان انقلابی در معرض خطر تلفن، قدرت طلبی و محافظه‌کاری

«علیه محافظه‌کاری در سال چهلم» -۱۱/ چمران در گفتگو با مهر: (۲)«سرگرم بودن همه»، هدف اصلی محافظه‌کاران/سازندگی از چپاول نمی‌گذرد

«علیه محافظه‌کاری در سال چهلم» -۱۲/زائری در تلویزیون؛ مطالعه موردی محافظه‌کار شدن در ایران

«علیه محافظه‌کاری در سال چهلم» -۱۳/ چرا صاحبان انقلاب هیچ وقت صاحب رسانه نشدند؟

«علیه محافظه‌کاری در سال چهلم» -۱۴/ چالش «ریش و انگشتر» با «حفظ وضع موجود»/ راستی‌ها انقلابی هستند؟


منبع: مهر

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا