گفتوگوی تفصیلی فارس با محمدرضا شرفی خبوشان/۲وپایانی مخاطب اگر لذت نثر فارسی را بچشد سراغ ترجمه نمیرود/ رماننویسان تاریخ میگویند نه تاریخدانان!/ منتقد جدی در کشور نداریم
خبرگزاری فارس – حسام آبنوس: محمدرضا شرفی خبوشان نویسندهای که نوشتن برایش اصل است و فقط به نوشتن فکر میکند. این موضوع را در گفتوگوی اخیر با او دریافتم. وی پیش از این چند اثر دیگر نیز منتشر کرده که برای رمان «عاشقی به سبک ونگوگ» کاندیدای دریافت جایزه ادبی جلال آلاحمد در بخش رمان شد. مجموعه داستان «بالای سر آبها» را انتشارات امیرکبیر از او منتشر کرده و «موهای تو خانه ماهیهاست» را نیز نشر علمی و فرهنگی از این نویسنده منتشر کرده است. او در عرصه شعر نیز کارهایی داشته است.
نویسندهای محجوب که همصحبت شدن با او فرصت خوبی بود. در این گفتوگو به بهانه رمان تازه منتشر شده او یعنی «بی کتابی» پای صحبتهای این نویسنده نشستیم. او علاقهای نداشت در رابطه با کتابش صحبت کند و معتقد بود من کارم را کردهام و باید کتاب راه خودش را باز کند. هرچند با برخی روشهای معرفی کتاب هم مخالف بود به خصوص آنهایی که یک پاراگراف را برای معرفی یک رمان انتخاب میکنند.
اکنون بخش دوم این گفتوگو را میخوانید. شرفی خبوشان معتقد است که نویسنده و آثار خوب کم نداریم و علت اینکه مردم به آثار فارسی کم توجه هستند را نچشیدن لذت نثر فارسی دانست. او میگوید در معرفی کتابها درست عمل نمیشود و اگر درست عمل شود نویسنده ایرانی هزار برابر نویسنده خارجی مورد اقبال قرار میگیرد. همچنین نبود منتقد جدی در کشور را از عواملی دانست که کتابها دیده نمیشوند.
*نویسنده و آثار خوب کم نداریم
فارس: نکتهای که وجود دارد این است که دلیلش را نمیدانم بیاعتمادی است یا پُز است، دلایل مختلفی میتواند باشد، مخاطب ایرانی به رمان ایرانی اعتماد ندارد. رمانهایی از نویسندههای ایرانی پیشنهاد کردم و دیگران خواندند خوششان آمده و دنبال کارهای دیگر آن نویسنده رفتند، به نظر شما چرا مخاطب ایرانی به رمان ایرانی و داستان بومی ایران علاقه ندارد در صورتی که شما میگویید ما باید با رمانمان طرز فکر کردن و نگاه کردن خودمان را به مخاطبمان نشان بدهیم، علت این موضوع را شما به عنوان یک نویسنده در چه میبینید که رمان ایرانی اینقدر کمرنگ است؟
من خودم به شخصه معتقدم نویسنده اصلاً مقصر نیست، ما نویسنده و آثار خوب کم نداریم، هر جا که دیگرانی که پس از نویسنده باید وظایفشان را انجام بدهند، خوب انجام دادند رمان خوانده شده است، وظیفه نویسنده خلق اثر است پس از آن ما یک سیر خیلی تخصصی داریم که آن باید درست انجام شود، آن درست انجام نمیشود و اشتباه انجام میشود، آن سیر اگر در مورد یک رمان ترجمه شده باشد بله مخاطب به سمت آن میرود.
*درست عمل کنیم نویسنده ایرانی هزار برابر نویسنده خارجی خوانده میشود
فارس: در مورد رمانهای ترجمه شده این سیر را نمیبینیم بعضی رمانها تبلیغ آنچنانی برای آنها نمیشود، آنچنان پروپاگاندا هم نمیشود و آن مسیر خودش را میرود، حالا سینه به سینه این رمان معرفی میشود یا اینکه روش دیگری به کار برده میشود.
آن مسیری که میرود خیلی مهم است، در مسیری که میرود تبلیغ وجود دارد حالا به شکلهای مختلف، حالا هر روشی که فرض کنیم؛ دارد روی آن کار میشود، روشها خیلی مختلف هستند، تخصصِ رسانه است که جذب کند، معرفی کند، رسانه هم انواع و شکلهای مختلفی دارد یک فن، یک تخصص است.
هر رمانی چه اثرش نازل بوده، چه شاهکار بوده، همه این مسیر را طی کردند، یعنی یک مسیری، یک ابزاری کمک کرده است مخاطب به سمتش برود، مخاطب همینطوری که از یک کار خاص استقبال نمیکند، دیمی یا از روی یک انتخاب ناگهانی سراغ آن نمیرود، یک چیزهایی میشنود، یک چیزهایی مطلع میشود به گوشش میخورد، به هر شکلی، اگر تخصص بیاید کنار اینها ما این را بسنجیم و درست و عمیق عمل کنیم طبیعتاً نویسنده ما هزار برابر نویسندۀ خارجی خوانده میشود، چون این ظرفیت را دارند ما نویسندگانی داریم در سطح شاخص نویسندههای جهانی، از یک کارهایی استقبال میشود که اصلاً این کار خیلی نازل است، باعث تاسف است که چرا این همه تیراژ رفته است، پشت آن را نگاه میکنیم میبینیم تبلیغ و کار حرفهای روی آن شده است، کارهای مختلفی، بعد خودمان هم گاهی به این قصه دامن میزنیم، خود ما به جای اینکه کمک کنیم، بیاییم بیندیشیم اگر میخواهیم کمک کنیم ابزار لازم را طوری بچینیم که منجر به نتیجه شود، چون کارشناسی شده نیست، چون دقیق نیست میبینیم وقتی وارد این کار میشویم نتیجۀ عکس میدهد.
*در کشور منتقد جدی نداریم
معتقدم نویسنده کارش را انجام میدهد، در این قصه اصلاً نمیتوانید نویسنده را مقصر بدانید اصلاً این را باید کنار بگذاریم چون مثالش وجود دارد، مشخص است کار نازلِ ترجمه شده چقدر تیراژ دارد، یا کار نازل داخلی چقدر تیراژ دارد، نویسنده اصلاً زحمت نکشیده است، یا اثر نابی نیست ولی تیراژش بالاست، کنار آن یک شاهکاری ترجمه شده است، ما خیلی شاهکارهایی داریم که ترجمه شده است و تیراژش کم است چون آن پشتش نبوده است. یکی از آنها منتقد است ما در کشور منتقد جدی نداریم، رسانههای ما خصوصاً این مشکل را دارند، هیچوقت بها نمیدهند برای منتقد ادبی در ساختار و موسسه خودشان، نمیدانند این چقدر لازم است، صرفاً معرفی کتابی که یک مصاحبه و گپوگفت باشد نمیتوانند خواننده را ترغیب کند، کسی که میتواند کتاب را به خواننده نشان بدهد، منتقد است.
منتقد هم به این معنا که بیاید فقط عیب و ایراد بگیرد یا از دریچۀ ذهنی خودش نگاه کند، یک منتقدی که کارش نشان دادن این کتاب به مردم باشد، اصلاً یک بخشی از کار منتقد حرفهای که دانش آن را داشته باشد، دلسوزیاش را داشته باشد، تلاش کند با آن علم خودش به مردم بگوید چرا باید این کتاب را خواند و جواب این سوالات را بدهد وقتی به این سوالات پاسخ بدهد مردم مطلع میشوند و به منتقد اعتماد میکنند یعنی مطمئن باشید مردم اگر منتقد قابل اعتمادی باشد، جریان نقد یک جریان زنده و گستردهای باشد ابتدا میروند از منتقدان میپرسند که ما چه کتابی بخوانیم؟ ابتدا از متخصص آن امر میپرسند من چه جنسی را بخرم؟ این یک چیز عقلانی است کسی که میخواهد برای چیزی هزینه بدهد پرسوجو میکند، میرود از متخصص آن جستجو میکند که آیا این کتاب در این حوزه لازم است؟ در این حوزه من کتاب میخواهم من به این حوزه علاقهمند هستم، اصلاً این کتاب را چه سنی باید بخواند و چه سنی نباید بخواند؟ برای خیلی از فیلمها همین جا شما میبینید جایزه هم میگیرد، اکران عمومی هم میشود، بچهها هم آنها را میبینند، یا در خانوادهها با هم این فیلم را میبینند همان فیلم میرود در آمریکا رده سنی میخورد که زیر ۱۵ سال این را نبیند، اولاً که نمیآیند بگویند این فیلم چون این مساله را دارد، رد است؛ میگویند این فیلم در جایگاه خودش برای این تیپ از مخاطبان لازم است ببینند، اینها را چه کسانی میگویند؟ متخصصین و منتقدین، ولی میگویند برای این دسته از مخاطبان ممکن است اثر مطلوبی نداشته باشد، این خیلی مهم است.
نمیآید بگوید چون ممکن است این دسته از مخاطب اثر مطلوبی نداشته باشد این را کلاً له کنیم و از روی آن عبور کنیم، بگوییم به درد نمیخورد، اتفاقی که در کشور ما میافتد چون برای یک عده از مخاطبان تعریف شده لازم نیست، چرا این اتفاق میافتد؟ چون متخصص نداریم، متخصص به آن معنایی که جان گرفته باشد، یک روال خیلی حساب شده و ریشهداری باشد و مردم به آن اعتماد کنند در حوزههای مختلف نداریم، اگر آن منتقد نقش خودش را خوب اجرا کند، مردم به آن منتقد اعتماد کنند، حداقل اینکه این فیلم را خودش مینشیند و نگاه میکند و حداقل این کتاب را خودش میخواند و انتظاراتش از آن کتاب میداند چیست، یاد میگیرد. باید ابتدا مخاطب یاد بگیرد با هر نوعِ ادبی و هنری چگونه برخورد کند، چه انتظاراتی از آن داشته باشد، این وظیفۀ کیست؟ وظیفۀ منتقد حرفهای است، این همه ما خروجیِ ادبیات، فوقلیسانس ادبیات، دکتری ادبیات داشتیم، اینها دارند چه میکنند؟ چه تعدادی از اینها منتقد ادبی شدهاند؟
البته خودشان مقصر نیستند باید یک سازوکاری بیاید دست به دست هم بدهد، به نظرم مهمترینش رسانهها هستند، رسانهها باید بخش ویژهای برای نقد قائل شوند این را آنقدر پرورش بدهند منتقدان قابل اعتمادی به مردم معرفی کنند، این ارتباط را تنگاتنگ کنند در این حیطه مردم بروند سراغ این صاحبنظر، مانند یک پزشک که میروند از او نظرخواهی میکنند، متخصص آن امر است، مردم باید با متخصص با ادبیات آشنا شوند همینطور هر چیزی را باز کنند و نظر بدهند و به هم معرفی کنند یا اجازه بدهند نشری که معتبر نیست و هدفش درآمد مالی است بیاید با راهکارهای تبلیغی بازار را دستش بگیرد، این اتفاقی است که در نبودِ منتقد رخ میدهد، مردم وقتی عرصه را خالی میبینند به چه کسی باید اعتماد کنند، نمیدانند باید بخرند یا نخرند؟ چه کتاب نابی کجا چاپ شده است، به نظرم این مساله اصلی است در اینکه چرا خوانندگان ما به رمانی ایران اعتماد ندارند.
البته این به صورت صددرصد و کلی نیست، خوانندگانی هستند که لذت میبرند یا حتی نویسندگانی داریم که به جایی رسیدند که آثار آنها همیشه توصیه میشود، چه سر کلاس، چه حیطه آموزشی، چون آن نویسنده را هم چند منتقد و چند صاحبنظر معرفی کردند، از راههای درست خودش معرفی شده است و همان را هم میبینید چقدر سیرش طولانی بوده و این سیر طولانی به ضرر ما تمام میشود، باید حتماً ۲۰، ۳۰ سال بگذرد ما متوجه شویم این کار چقدر خوب است؟
*سرمایه اصلی نویسنده خوانندگان و مردمش هستند
مرحوم فیروز زنوزی جلالی واقعاً شاهکار در آثارش کم ندارد! چرا نباید اینقدر متخصص داشته باشیم و این اعتماد وجود داشته باشد که در زمان حیات خودش ما به این برسیم؟! این کار چقدر میتوانست عمر این نویسنده را طولانی کند و چقدر به او حیات و امید بدهد، بالاخره سرمایه و اشتیاق اصلی نویسنده خوانندگان و مردمش هستند، به او جان میدهد، هر چه هم نویسنده بگوید صبر میکنم، بالاخره عمرش کفاف نمیدهد بالاخره اگر این صبوری در مقطع کوتاهی جواب بدهد خیلی به ادبیات ما کمک میکند، منجرمیشود که کارهای بهتری نوشته شود.
ضمن اینکه کتاب یک صنعت است، یک عرصۀ تجاری است که ما باید اصول آن را داشته باشیم، بازاریابی، مخاطبیابی کنیم، آن جنس را شناسایی کنیم، جنس مرغوب را پیدا کنیم و روی آن کار کنیم، مانند اجناس دیگر است، اینجا نویسنده چه کند؟ نه تخصصش را دارد و نه توانش را و نه وظیفه اوست، وظیفه نویسنده همان چیزی است که تولید میکند و از آنجا به بعد دیگر این کالا باید در چرخه خودش باشد و ما در آن چرخه ضعیف هستیم و در آن چرخه کار نکردیم، چرخهای که ناشر و رسانه و منتقد و فضای ادبی و دانشگاه ماست، کار نکردیم، باید روال داشته باشید، بعد شما میبینید و قول میدهم که مردم چه عشقی پیدا کنند و چه علاقهای به آثار ایرانی پیدا کنند، میرسیم به جایی که واقعاً صف ببندند که کارهای خودمان را بخرند و به چاپهای متعدد برسد، این حمایت باعث میشود نویسنده تمام وقت تمام توانش را بگذارد روی نوشتن و نگاهش نگاهِ خیلی خاصتری باشد.
*امیدوارم اثرم منصفانه دیده شود
همانطور که نویسنده امید تزریق میکند و وظیفهاش هم این است؛ خودش هم نیاز دارد این امید به او داده شود و این امید را بگیرد تا آن را پراکنده کند و بذر را بپاشد. امیدوارم اثر من هم منصفانه دیده شود قطعاتش دیده نشود و انصافاً من روی این کار خوندل خوردم یعنی دو سال فقط تحقیق میکردم، ۹۰ درصد این کار تحقیق بود، آن چیزی که دریافت خودم بوده، رنج میکشیدم که چرا مثلاً یک واقعیت تاریخی که بار اصلیاش روی دوش دین بوده است، کمک کرده است، اینقدر بعضی اصرار دارند که آن را نادیده بگیرند، من نمیتوانم مستقیم شعار بدهم و این را بگویم.
وظیفه رماننویس این است که این را با روایتش بگوید که کسی که این روایت را میخواند کنار برداشتهای دیگرش به این هم برسد و ببیند چقدر در مقطعی از تاریخ ما مهم بوده است.
خاصیت رمان این است یعنی باید جایی را باز کند برای برداشتهای متعدد نه به معنی معانی متعدد از حیطههای متعدد به آن نگاه شود یعنی یک رمان برای کسی که علاقهمند است به موضوعات روانشناختی پیشنهاداتی داشته باشد، برای کسی که علاقهمند است به موضوعات ادبی، شناخت تاریخی پیشنهاداتی داشته باشد، به همین خاطر رمان را میگوییم به مثابۀ یک جهان است، مانند انسانی که همه چیز در آن است در رمان باید همه چیز باشد، باید بشود با این رمان زندگی کرد آن را وسعت داد، مدام به آن فکر کرد و در نهایت یک زیستنی را اضافه کند به زیستن آن خواننده، حس کند وقتی این کار را خواند، وسیع شده است و وسعت پیدا کرده است، به دامنۀ آن تاریخ، به اطلاعاتش، به فهمش و به بینش او اضافه شده است، باید اینگونه شود. اگر واقعاً رمان میخواهد در عرصۀ رمان مدعی شود، بیاید با ظرافت اندیشهها را بگوید.
فارس: شما تاریخ خواندید؟
نه رشته من ادبیات بود.
*رماننویسان تاریخ میگویند نه تاریخدانان!
فارس: شما اصلاً تاریخ را به رخ مخاطب نکشاندید، دارید روایت یک آدمی را میکنید که کتاب دوست دارد و آنتیک فروش است و اهل عتیقه است و این دارد در یک بستر تاریخی اتفاق میافتد؛ حس میکنم شما حس خودتان را از تاریخ گفتید و اصلاً نیت نداشتید تاریخ را روایت کنید. یعنی اگر خواننده تصویری از باغ شاه نداشته باشد فقط همان چیزهایی را میبیند که شما دیدید هدف شما هم همین بوده که فقط یک رنگ تاریخی به رمانتان بزنید وگرنه رمان شما، رمان روایت تاریخی نیست.
اصلاً تاریخ نیست، شاید خیلی از آنها مطابق باشد با واقعیت تاریخی، مثلاً ما لسانالدوله را در تاریخ داریم، یک چنین غارت عظیمی سند تاریخی دارد و اتفاق افتاده است، به توپ بستن مجلس را داریم، به توپ بستن منزل ظهیرالاسلام را داریم ولی تاریخ نیست چون اگر تاریخ باشد دیگر رمان نیست و در عین حال هم نکته اینجاست که رماننویس باید تاریخ را برای خود کند، یعنی تاریخ را به خدمت بگیرد برای روایتش؛ نه اینکه روایتش را در خدمت تاریخ قرار بدهد، کار اصلی رماننویس این است که از تاریخ به عنوان یک ابزاری برای بیان روایتش استفاده کند، به همین خاطر ما میبینیم مردم تاریخ را از دریچۀ رمان یاد میگیرند اصلا تاریخ را از رمان برداشت میکنند و رماننویسان هستند که تاریخ را میگویند نه تاریخدانان، علتش هم این است که روایت دست نویسنده است، چون نویسنده روایت را میشناسد با کارکرد روایت آشناست چنان این روایت را پیش میبرد با ابزارهای ممکن که مخاطب میپذیرد این اتفاق، اتفاقِ تاریخی و حقیقی است این پذیرفتن نه به آن معنا، ته وجودش هم میداند دارد رمان میخواند ولی آن را میپذیرد این پذیرفتن تلاش نویسنده است، یعنی نویسنده باید تمام تلاشش این باشد که روایت من را بپذیرد، بپذیرد این روایتی که دارد میخواند یک روایت صادقانه و درستی است، اساسش شاید همه غیرحقیقتی باشد ولی تکنیک روایت میخواهد به مخاطب بگوید به این چیزی که میخوانی اعتماد کن و از تکنیکها استفاده میکنید چون این صمیمیت و این اعتماد و نزدیکی مخاطب را کسب کند به همین خاطر در این کار نثر خیلی برای من دغدغه بود، استفاده از نثری که آن فضا و آن آدمها را باورپذیر کند، من روی تک تک کلمات حساسیت داشتم، جستجو میکردم اگر کلمهای معادل قاجاریه دارد آنها را پیدا کنم و اگر هم نمیدانستم میپرسیدم به منابع و متون مختلف مراجعه میکردم که آن را پیدا کنم.
*مخاطب اگر لذت نثر فارسی را بچشد سراغ ترجمه نمیرود
فارس: چقدر رمانهای مرتبط با قاجار را خواندید؟
رمان نخواندم. بیشتر روی روزنامچۀ خاطرات تکیه کردم، یعنی روزنگاشتهایی که در دوره قاجار رواج داشت و مینوشتند، این سیر هم به خاطر تحولات سالهای پیش از مشروطه و بعد از آن بود و دلایلی زیادی داشت، یکی تحصیل کردنشان بود، یکی علاقهشان بود، یک دلیلش هم خود ناصرالدین شاه بود، بالاخره خودش خاطراتش و سفرنامهاش را مینویسد بقیه هم به تبعیت او مینویسند هر چند هم برای بعضیها تفنن بوده بالاخره این شکل گرفته بوده و خیلی کمک میکند به رماننویس که روحِ زبان و نثر از داخل اینها بیرون بیاورد و علتش هم این است که میخواهد مخاطب را به آن نقطه باور برسد چون برای مخاطب ارزش قائل است به مخاطب میگوید اگر من دارم از مقطعی برای تو روایت میکنم این همه چیز آن مقطع است، خیالت راحت باشد من کمکاری نکردم.
خیلی هستند زمینهشان تاریخ است اما نثرشان را میخوانید یک نثری است که ربطی به آن جریان ندارد، کلماتشان ربطی ندارد این بیاعتمادی میسازد دوست دارد مخاطب نویسنده را فراموش کند و اصلاً نبیند و در آن اثر غرق شود اما بعضی آثار و نظرات و تعمدات وجود دارد یا بعضی ممکن است کمکاری شود هر چه نامش را بگذاریم میخواهد نویسنده را نشان بدهد، یا این یک نظریه است در گرایشات ادبی که تعمداً بگوید اثری که میخوانید پرداخته من نویسنده است و من نویسنده نوشتم، حالا آن هم شکلی از کار است ولی در این حیطه من تمام تلاشم این بوده که ما از امکانات نثر فارسی استفاده کنیم کاری که در رمان ایرانی خیلی کم اتفاق افتاده است، علتش هم این بوده که مخاطب ما از طریق ترجمه با رمان آشنا شده است و ما هر چه میخوانیم ترجمه است، یعنی ما داریم نثر مترجم را میخوانیم نه نثر نویسنده را مثلاً نثر بالزاک چگونه بوده است یعنی ما ۵۰ درصد رمان را نمیخوانیم یا اطلاعی از آن نداریم، تمام ترفندش روی همان نثرش است، وقتی بالزاک که این همه حساس بوده است روی تک تک کلمات، انتخاب لغات وقتی ترجمه میشود چیزی به ما نمیرسد مگر اینکه زبان بدانیم.
به همین خاطر جایگاه و حساسیت آن را نه مخاطب فهمیده نه خود نویسندگان، یکی از جنبههایی که چرا استقبال مخاطبان از نویسندگان ایرانی کم است این هم است، این نثر است، یک خود مخاطب لذت نثر را هنوز نچشیده است اگر لذت آن را بچشد سراغ ترجمه نمیرود، میگوید اگر بخواهم نثر ترجمه شده را بخوانم، میروم زبان یاد میگیرم به زبان اصلی میخوانم، من میخواهم از زبان فارسی لذت ببرم من میخواهم در دنیای نثر غرق شوم، تلاطم کلمات من را با خودش ببرد، وقتی این لذت را ببرد میرود سراغ همان کارهای ایرانی میگوید این نثر شیواست، نثر زیباست، با نثر دارد من را ملتهب و شیدا میکند، این چیزی است که ما از دست دادیم به امکانتش توجه نکردیم.
تلاش من در این رمان همین امکانات بود یعنی وقتی ما یک فضایی را ایجاد میکنیم سراغ آن نثر میرویم، قطعاً اگر یک رمانی بنویسم که فضا و زمانش متفاوت باشد قطعاً یک زمان دیگری را انتخاب میکنم، نثری که مناسب آن زمان باشد و بتواند از عهده برآید.
فارس: اولاً ضحاکنامه مستند است یا غیرمستند است؟
نه چنین چیزی وجود خارجی ندارد و ساخته خودم است.
*همه دنبال مقصرند و خودشان را از حکومت و دولت جدا میدانند
فارس: کسانی که میروند به غار مخفی دست پیدا میکنند، هر کدام میروند پایین فریاد میزنند دیدمش و بعد نفر بعدی داخل میرود، میشود اینطور گفت نویسنده کوشیده و تلاش کرده است نشان بدهد خودمان هستیم، ضحاکی وجود دارد. ما هستیم از بطن کتاب وقتی غافل شدیم و به ظاهر آن توجه کردیم، میشویم یک غول بیشاخ و دمی که این اتفاقات روی آن دوشش است و این مختصات و ویژگیها را دارد و با کتاب اینطور برخورد کنیم درون ما آن شکلی است، سایهای که از ما پرداخته میشود روی دیوار ممکن است بیفتد آن است ولی ما خودمان به آن بیتوجه هستیم یعنی جلوی آیینه قرار نگرفتیم خودمان را این شکلی ببینیم. میخواستید این را نشان بدهید یا نه چنین چیزی نبوده؟
بله دقیقاً همان بحث ارجاع دادن به خویشتن و جستجو کردنِ درونِ خویشتن و اینکه واقعاً یک پدیده ناهنجار اجتماعی محصول کوشش جمعی است، یک نفر و یا دو نفر باعث نمیشوند یک اتفاق ناگوار برای یک جمع بیفتد، کل جمع مسئول هستند تک تک آن آدمها، این مسئولیت خیلی مهم است اگر من این مسئولیت را در خودم احساس کردم، منِ معلم سر کلاس، دانشآموزی که پشت میز نشسته است، راننده تاکسی که دارد رانندگی میکند، بقالی که فروشندگی میکند و تمام شغلهایی که برای جامعه لازم است تک تک آنها بگویند ما مسئولیم، این جامعه محصول برخورد و تفکر من است، میبینید ما چقدر پیشرفت میکنیم و چقدر جلو میرویم، چون جامعه چیزی جز تک تک ما نیست!
بعد می بینید همه هم دنبال مقصر هستند و خودشان را از حکومت و دولت جدا میدانند و این سمی است که بعد از مشروطه وارد فکر خیلی از آدم ها شده است، دولت و حکومت چیزی جدا از تک تک ما نیست، هر چه است ما هستیم، تک تک ما هستیم، وقتی که این مسئولیت را روی دوش خودمان احساس کنیم، تک تک ما در جایگاه خودمان، کارمان را درست انجام بدهیم میبینیم یک جمعی درست شد، ولی وقتی من خودم را نبینم مدام دنبال مقصر باشم و نِق بزنم و مدام کارم نق و غُر زدن باشد یعنی تک تک داریم فضا را به سمتی می بریم که این آسیب متوجۀ همه ما شود.
چیزی که من حس کردم ما نیاز داریم یعنی اگر به فکر آینده مان و خودمان هستیم تزریق حس مسئولیت خیلی مهم است، دوست دارم از رمان این برداشت را بکنkد، حس کند اگر خودش را می بیند، ببیند که خودش به کار جمعی دست زده است، در دست هایی که در آن حوض است و کتاب ها را داخل حوض می ریزند همه دستی وجود دارد از دست حاکم بگیرید تا دست نوکر و کاسب و اینها هم دارند میریزند، این نیست که فقط بگوییم آخ یک عدهای آمدند این کار را کردند، همه در این پدیده شریک هستند، اگر ما این را بپذیریم که نقش ما چقدر مهم است و مسئولیتپذیری ما چقدر اهمیت دارد، واقعاً خیلی از مسائل و مصائب حل میشود و خیلی آن چشماندازی که برای خودمان متصوریم، به آرزوها و رویاهایی که داریم میرسیم فقط به عنوان آرزو از آن یاد نمیکنیم به عنوان ایکاش یاد نمیکنیم چون خودمان قدم برداشتیم، در جایگاه خودمان، جزیی هم باید باشد یعنی لازم نیست من یک کار عظیمی انجام بدهم من درست تدریس کنم دلم برای آن دانشآموز بسوزد، به خودم بگویم او آمده است اینجا باید دست پر برود، اصلاً پول هم نه باید از پول هم بالاتر باشد، برای پول باز آن غُر زدن ایجاد میشود، نه! من برای خویشتنم انجام میدهم نه برای پول و شغلم، من به یک عظمت روحی رسیدم، یک شانی در خودم ایجاد کردم، این شان به من میگوید شما باید باشکوه باشی، شما باید آدم بسازید، باید خدمت کنید، باید دیگران را دوست داشته باشید، این خیلی لازم است، فراتر از شغل، مسئولیت، جایگاه و شهرت، انسانی باید باشید.
انتهای پیام/و
منبع: فارس