ایران و جهان

رمز عملیات: کد ۳۶۰

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: یک دور کامل به دور کره زمین چرخیده‌اند؛ یک دور ۳۶۰ درجه از روی آب. برنامه‌ریزی و مطالعه‌اش یک سال طول می‌کشد. این اولین تجربه است و دنیای ناشناخته‌ای پشت امواج آب‌های جهان، انتظار «دنا» را می‌کشد. ابهامات زیادی مطرح است؛ حرف از نشدن و نتوانستن کمابیش به گوش می‌رسد. بعضی‌ها می‌گویند مقدور نیست! می‌گویند ممکن است مطالعات به نتیجه نرسد و مأموریت انجام نشود. می‌گویند شوخی نیست؛ حرف ماه‌ها زندگی روی دریاها و اقیانوس‌هایی است که هرگز از نزدیک آنها را ندیده‌ایم. می‌گویند شاید وقتی دیگر؛ با تحریم‌های کمتر، با امکانات بیشتر!

اما «فرمانده‌ها» باور دارند که می‌شود و می‌توانند. فرمانده عملیات، فرمانده نیروی دریایی ارتش و البته فرمانده کل قوا! بیم و امیدها به هم گره خورده است. تحقیقات و نامه‌نگاری‌ها به صورت محرمانه ادامه دارد. قرار بر این می‌شود تا زمان نهایی شدن مراحل تحقیقاتی، یک کد به جای «ناوگروه فلان برای مأموریت دور دنیا» انتخاب شود تا در مکاتبات و تماس‌ها و گفتگوها از آن استفاده کنند.

بالاخره در یکی از دیدارها، امیر «شهرام ایرانی» فرمانده نیروی دریایی از جمع می‌خواهد یک عنوان برای مأموریت انتخاب کنند. از میان معاونت‌های مختلف، هر کس پیشنهادی می‌دهد، اسامی زیادی مطرح می‌شود؛ اما اسامی چنگی به دل نمی‌زنند. تا اینکه امیر ایرانی می‌گوید: «قرار است یک دور دور کره زمین بچرخیم و چه بهتر که کد ناوگروه را ۳۶۰ بگذاریم.» از همان جا «کد ۳۶۰» انتخاب می‌شود و هر جا حرف آن می‌آید، همه تیم می‌دانند موضوع، ناوگروه ۸۶ است که می‌خواهد یک دور ۳۶۰ درجه روی آب‌های دنیا بزند. یک سال تا آغاز مأموریت ناوگروه ۸۶ باقی مانده و «فرهاد فتاحی» مسئولیت تحقیقات و فرماندهی مأموریت را بر عهده می‌گیرد؛ اعزام به سفری هشت ماهه روی آب که هر روزش چالشی دارد و هر موجش، ماجرایی.

امیر فتاحی، مسیرش را از صفر مطلق شروع کرده است، از دانشجویی در دانشگاه علوم دریایی امام خمینی نوشهر و حالا بعد از اتمام موفقیت‌آمیز مأموریت ناوگروه ۸۶« دریادار دوم» است. کارش را عاشقانه دوست دارد. نه حالا که فرمانده شده، بلکه از همان روزهای اول بعد از دوره کارشناسی که روی ناوچه‌ها دریازده می‌شد. وقتی از عشق به کارش حرف می‌زند، لحن کلامش قاطع‌تر می‌شود و انگار حروف و کلمات را عمیق‌تر ادا می‌کند.

بر خلاف آنچه از یک فرمانده نظامی و مشغله‌هایش انتظار داشتم در مواجهه با سوالات مکرر خسته نمی‌شود و تک به تک همه را مبسوط و مفصل جواب می‌دهد؛ چه وقتی از گذشته‌های دور می‌پرسم چه زمانی که اصطلاحات و اطلاعات تخصصی را توضیح می‌دهد. می‌گوید: «این گفتگوها هم بخشی از عملیات است.» بیش از یک ساعت با فرمانده ناوگروه ۸۶ گفتیم و شنیدیم و این متن بخش اول گفتگو با امیر فتاحی است.

از معرفی خودتان شروع کنید. از کجا و چه سالی شروع کردید و چه مسیری را آمدید تا امروز به این نقطه رسیده‌اید؟

بنده دریادار دوم فرهاد فتاحی هستم. فرمانده هشتاد و ششمین ناوگروه نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی که اصطلاحاً به کد ۳۶۰ هم معروف شد. متولد مهر ماه سال ۱۳۵۷ در استان مازندران. سال ۱۳۷۶ وقتی مدرک دیپلم گرفتم وارد دانشگاه امام خمینی نوشهر شدم و بعد از ۴ سال، از این دانشگاه با مدرک لیسانس فارغ‌التحصیل شدم. بعد از آن در منطقه یکم نیروی دریایی ارتش بندرعباس حضور پیدا کردم.

از همان ابتدا، در یگان‌های شناور در مسئولیت‌های مختلفی خدمت کردم، مثل خدمت به عنوان افسر توپ‌خانه، افسر مخابرات، افسر راه و عملیات و … تا اینکه پس از چند سال، به عنوان فرمانده «ناوچه موشک‌انداز فتح» انتخاب شدم. بعد از آن هم فرمانده ناو «آب‌خاکی لاوان»، فرمانده ناو «پشتیبانی رزمی بوشهر»، فرمانده «ناوشکن الوند» و در پایان «ناو پشتیبان رزمی سنگین خارک» شدم.

بعد از آن برای دوره یک ساله «دافوس» به تهران اعزام شدم و بعد از اخذ مدرک کارشناسی ارشد، دوباره به بندر عباس برگشتم و به عنوان فرمانده ناو تیپ سطحی، شروع به کار کردم و پس از یک سال به عنوان فرمانده ناو گروه کد ۳۶۰ انتخاب شدم و همراه دیگر فرماندهان در این مأموریت شرکت کردیم و در انتهای این مأموریت، برایم درخواست ترفیع داده شد که به لطف خدا و سبقه‌ای ۲۰ و خورده‌ای ساله‌ای که داشته‌ام، مورد قبول حضرت آقا قرار گرفت و به درجه دریادار دومی نائل شدم.

به نظر خودتان می‌توانیم بگوییم از آنجا که شمال کشور بزرگ شده‌اید، آب‌های خزر در شکل‌گیری علاقه شما به این شغل مؤثر بوده است؟

از روز ابتدای خدمتم، واقعاً با عشق و علاقه کار کردم. این کار را دوست داشتم. از صفر هم شروع کردم! بله؛ شاید. من در مازندران و آمل و بابل زندگی کرده‌ام و نزدیک به دریا بوده‌ام؛ خیلی دور از ذهن نیست که بگوییم علاقه من به دریا از همانجا شروع شد، همان دریایی که در کودکی برای تفریح سراغش می‌رفتیم.

روزهای جوانی و در آغاز راه فکر می‌کردید چنین مسیری پیش روی شما باشد؟ آن قدر بلندپرواز بودید که این روزها را تصور کنید؟

واقعیتش در ابتدا شاید خیلی اطلاعات دقیقی درباره نیروی دریایی نداشتم اما به واسطه علاقه‌ام به کار دریایی وارد این مجموعه شدم. بعد از مدتی که در دانشگاه درس خواندم تازه فهمیدم چه خبر است. با همه اینها از همان موقع کارم را دوست داشتم، حرفه و شغلم را دوست داشتم. مصداقش اینکه دوشنبه برای ارتشی‌ها روز خانواده است و حداکثر ساعت دو بعد از ظهر خانه هستند، ولی من دوشنبه‌ها هم تا حوالی غروب در دفترم کار می‌کنم.

از روز ابتدای خدمتم، واقعاً با عشق و علاقه کار کردم. این کار را دوست داشتم. از صفر هم شروع کردم! وقتی وارد این کار شدم به این توجه نکردم که چهار سال در دانشگاه نوشهر درس خوانده‌ام. از همان کارهای یدی و ابتدایی در ناو شروع کردم. نظرم این بود که خودم باید همه‌چیز را تجربه کنم تا اگر به مرحله‌ای رسیدم که به کسی بگویم کاری را انجام بده، قبلاً آن کار را انجام داده و تجربه کرده باشم تا بتوانم در تصمیم‌گیری‌ها بهتر و دقیق‌تر عمل کنم.

صفرِ شما کجا بود؟ این از صفر شروع کردن در کار نیروی دریایی چیست؟

اگر قرار است یگان، عمر انقلابی داشته باشد باید منِ نوعی آچار را بردارم و پیچ را در دمای چهل درجه باز کنم کنم و ببندم، روغن موتور عوض کنم، گریس‌کاری انجام بدهم! باید این کارها را انجام دهم و مراقبت از یگان را بلد باشم. مثلاً شما یک آدمی که لیسانس دارد پیدا کنید و به او بگویید بُرِس رنگ را بردار و فلان‌جا را رنگ بزن، یا بگویید «اسکراب رنگ» انجام بده، یا آچار را بردار فلان‌جا را تعمیر کن، فلان پیچ را ببند! واقعیت این است که انجام نمی‌دهد! به ویژه اگر نظامی باشد با آن «دیسیپلینی» که نظامی‌ها دارند این کارها را نمی‌کند. اما آن روزها پیش خودم گفتم اگر قرار باشد زمانی فرمانده موفقی باشم، باید جنس کار را درک کرده باشم.

یکی از مهم‌ترین کارهای ما در ناو، تعمیر و نگهداری است. رهبر انقلاب فرمودند به یگان‌ها عمر انقلابی بدهید. چطور باید این کار را کرد؟ افراد باید با کار و تلاش به دستگاه‌ها عمر انقلابی بدهند، باید بدانند چگونه تعمیر کنند، باید جزئیات ورق‌های آهن و نحوه تراشیدن و رنگ کردن و همه فن و فنون را بشناسند. اگر اینها انجام نشود آهن چهل سال دوام نمی‌آورد! بدنه و موتور دائم با آب در ارتباط است. اگر قرار است یگان، عمر انقلابی داشته باشد باید منِ نوعی آچار را بردارم و پیچ را در دمای چهل درجه باز کنم کنم و ببندم، روغن موتور عوض کنم، گریس‌کاری انجام بدهم! باید این کارها را انجام دهم و مراقبت از یگان را بلد باشم.

این دیدگاه به کارتان آمد؟

ببینید! در دریا هیچ روزی مثل دیروز نیست، هیچ روزی! هرروز یک چالش جدید و یک داستان جدید و یک اتفاق و مشغولیت جدیدی دارید که باید آن را حل کنید و برای حل هر یک از اینها باید توانمندی‌های لازم را داشته باشید.

یک مثال برایتان می‌زنم. سال ۸۴ فرمانده ناوچه موشک‌انداز فتح شدم؛ آن زمان ستوان یکم بودم و چهار سال از حضورم در منطقه می‌گذشت. به دلیل تنش‌هایی که آن زمان بود با ناوچه در منطقه مستقر می‌شدیم. یک بار به مدت ۶۰ روز برای گشت‌زنی به منطقه ابوموسی اعزام شدم؛ اما در جزیره ابوموسی چالش‌های مختلف و بسیاری داشتیم.

من آنجا افسر جوانی بودم که زیرمجموعه‌ام نیز همه جوان بودند؛ زمانی توانستم آنجا درست عمل کنم، که خیلی از این کارها خودم بلد بودم. در هر زمینه‌ای که در نظر بگیرید از موتور، برق، مخابرات، عملیات، سلاح و همه‌چیز را باید می‌شناختم. چرا؟ چون ۱۳۰ مایل از بندر دور بودیم و آنجا کسی نبود که تخصص ناوبری داشته باشد. عزیزانی که در جزیره ابوموسی بودند همه تفنگدارانی بودند که تخصص‌شان چیز دیگری بود. بنابراین این توانایی‌ها است که آدم را می‌سازد و به کار می‌آید.

واقعاً این‌طور شروع کردم؛ از صفر! کسانی که من را می‌شناسند کمابیش می‌دانند که چگونه این مسیر را جلو آمدم. بنابراین اگرچه تخصص من ناوبری و فرماندهی کشتی است، اما در کنار فنی‌ها قرار گرفتم و به آنها کمک کردم. می‌دانستم در آینده ممکن است یک روزی مدیر ماشین، افسر برق یگان یا دیگر دوستان فنی به منِ فرمانده یک گزارش بدهند و من باید جنس کار آنها را بدانم.

تا زمانی که درجه‌مان پایین بود، کسی به اینکه بخواهیم کارهای مختلف را تجربه کنیم ایرادی نمی‌گرفت. من هم واقعاً این‌طور شروع کردم؛ از صفر! کسانی که من را می‌شناسند کمابیش می‌دانند که چگونه این مسیر را جلو آمدم.

رمز عملیات: کد ۳۶۰

حساب کردید چقدر روی آب زندگی کرده‌اید؟

تقریباً چیزی حدود ۳۵۰۰ تا ۴۰۰۰ روز حتماً روی دریا و آب بوده‌ام. دقیق حساب نکردم چند روز از عمرم در طول این ۲۲ سال روی دریاها زندگی کرده‌ام؛ اما همسرم اول هر سال یک تقویم می‌خرید و روزهایی که نبودم را علامت‌گذاری می‌کرد. دقیق خاطرم نیست اما تقریباً چیزی حدود ۳۵۰۰ تا ۴۰۰۰ روز حتماً روی دریا و آب بوده‌ام.

یعنی ده سال؟

بله؛ تقریباً از ۲۲ سال خدمت، حدود ده سال را روی آب زندگی کرده‌ام!

اولین دریازدگی را یادتان می‌آید؟

اولین بار که دریازدگی را تجربه کردم دانشجوی سال دوم در نوشهر بودم که در مأموریت دریایی ۴ و ۵ روزه در انزلی بود. از لحظه ورودم به ناو تا زمان پیاده شدن دریازده شده بودم و حالم خوب نبود؛ آن روزها را با آمپول و این چیزها گذراندیم. البته ناگفته نماند وضع دریای انزلی خیلی خراب بود و از ۲۰ نفری که رفته بودیم فقط دو نفر سرپا بودند. دریای شمال با اینکه دریاچه است وضعیتی طوفانی دارد.

بعد از فارغ‌التحصیلی وقتی به بندرعباس رفتم تا حدود چهار سال هنوز دریازده می‌شدم. البته نه با یگان‌های بزرگی مثل مکران و دنا؛ با ناوچه‌هایی که سی یا چهل متر طول آنهاست. امواج این ناوچه‌ها را خیلی می‌گیرد و تکان‌های زیادی می‌خوردند.

اما دریازدگی در بندرعباس با دریازدگی‌های دوران دانشجویی متفاوت بود. اینجا در بندرعباس مسئولیت داشتیم و باید با در هر شرایطی در پُل فرمانداری بمانیم و یگان را هدایت کنیم. همین شرایط را خیلی سخت می‌کرد، دیگر مثل دوران دانشجویی نبود که اگر حالمان خراب شد برویم بخوابیم. حالمان که خراب می‌شد مجبور بودیم یک لحظه از اتاق کنترل پل بیرون بیاییم و دوباره سریع برگردیم و این ماجرا در مدتی که هدایت کشتی بر عهده ما بود مدام تکرار می‌شد.

من زیاد دریازده شدم…

ناامید نشدید؟

با یگان‌های بزرگ برخلاف یگان‌های کوچک دریازده نمی‌شدم؛ ولی پیش می‌آمد در یک مأموریت می‌گفتم خدایا! من چرا این مأموریت را قبول کردم؛ اما شرایط را مدیریت می‌کردم. روزهای خیلی سختی بود اما مسئولیت داشتم؛ با هر حال که بودم نمی‌توانستم پل را ترک کنم! خیلی سخت بود؛ شاید حال به هم زن باشد! بهتر است زیاد درباره‌اش حرف نزنیم!

نه! برای شنیدن همین جزئیات و ناگفته‌ها گفتگو می‌کنیم!

بر گردن خود سطل می‌انداختیم و پای رادار می‌ایستادیم تا یگان را هدایت کنیم؛ چون امکان این نبود که از اتاق بیرون برویم و چند دقیقه‌ای در فضای باز باشیم. باید در همان شرایطی که حالمان بد می‌شد کارمان را هم انجام دهیم. ببینید؛ گفتنش زیاد راحت نیست… باور نمی‌کنید اگر بگویم موقعیت‌هایی بود که ما بر گردن خود سطل می‌انداختیم و پای رادار می‌ایستادیم تا یگان را هدایت کنیم؛ چون امکان این نبود که از اتاق بیرون برویم و چند دقیقه‌ای در فضای باز باشیم. باید در همان شرایطی که حالمان بد می‌شد کارمان را هم انجام دهیم.

الان هم که دیگر برایمان عادی شده است… این سختی‌ها سه چهار سال اول خیلی فشار می‌آورد اما بعد از آن بدن، کم کم عادت می‌کند. حالا ما کمی دیر بدن‌مان عادت کرد. [می‌خندد]

راه‌حلی ندارد؟

اصطلاحی است که می‌گویند اگر سیگار بکشی مشکلت حل می‌شود و سیگاری‌ها دیرتر دریازده می‌شوند؛ شاید چون اهل این برنامه‌ها نبودیم، کمی اذیت شدیم…

چطور شد که مسئولیت «کد ۳۶۰» را پذیرفتید؟

یک درصد هم به نرفتن فکر نکردم! خوشحال شدم. گفتم خدا را شکر که به من اعتماد کردند و این مأموریت را به من دادند؛ حتی مطالعات اولیه درباره ناوگروه را خودم انجام دادم.

پیشنهاد این مأموریت چطور به شما ابلاغ شد؟

«این موضوع را بررسی کنید، ولی کسی متوجه تحقیق شما نشود! محرمانه باشد. ببینید اصلاً می‌توانیم با ظرفیتی که در نیروی دریایی وجود دارد این کار را انجام بدهیم یا نه؟» امیر ایرانی وقتی تازه فرمانده نیرو شده بود، من را احضار کرد دفتر خود و گفت: «می‌خواهم این مأموریت را انجام بدهیم.» او در جوانی فرمانده من بود و مرا می‌شناخت. من فرمانده خارک هم بودم و بدانید کسی که فرمانده خارک بوده تا انتهای مسیر ناو و هرچه دریا بوده را رفته و دیده است. به من گفتند: «این موضوع را بررسی کنید، ولی کسی متوجه تحقیق شما نشود! محرمانه باشد. ببینید اصلاً می‌توانیم با ظرفیتی که در نیروی دریایی وجود دارد این کار را انجام بدهیم یا نه؟»

دو ماهی روی این تحقیق به صورت محرمانه کار کردیم و من گزارش آن را ارائه دادم. مشکل این بود که کشتیرانی در این مسیر دریانوردی نکرده بود و ارگان‌های مختلف نمی‌توانستند به ما در زمینه تحقیق کمک کنند و تجربیات مشابهی در زمینه فنی، جوی و دیگر مسائل به بدهند؛ نمی‌دانستیم در نزدیک قطب چه اتفاق‌های ممکن است برای سیستم‌ها و دستگاه‌ها بیفتد و خلاصه ابهامات بسیار زیادی وجود داشت و اگر بخواهم به همه آنها اشاره کنم، بسیار مفصل و طولانی می‌شود.

با همه اینها تحقیقات اولیه را ارائه کردیم و فرمانده پذیرفت که می‌شود این مأموریت را انجام داد و بعد توسط امیر ایرانی، موضوع به معاونت‌ها رفت و ابلاغ شد که قرار است چنین مأموریتی انجام شود.

رمز عملیات: کد ۳۶۰

چه زمانی متوجه شدید فرمانده ناوگروه خود شما هستید؟

در مدتی که تحقیقات را انجام می‌دادم، امیر ایرانی به من گفت می‌خواهم خودت را بفرستم، بنابراین از یک سال قبل می‌دانستم که اگر تصویب و اجرایی شود، در این مسیر قرار خواهم گرفت. تا اینکه سه ماه قبل از آغاز مأموریت به صورت رسمی این موضوع به من ابلاغ شد. من هم استقبال کردم. هیچ نگران نبودم. واقعیت آن است که علیرغم همه اینها، خیلی کار سختی نبود.

شما از صفر شروع کردید و به تدریج به این نقطه رسیده‌اید؛ در تمام این سال‌ها چطور با مشکلات و سختی‌ها کنار آمدید؟

برای هرکسی ممکن است مشکلاتی در زندگی پیش بیاید، برای من هم پیش می‌آمد؛ اما با این حال هیچ مأموریتی نبود که در آن شرکت نکنم. فرمانده هر یگانی شدم بدون استثنا آن یگان دریا رفته، اما نه به تعمیرات رفتیم نه با اشکال فنی مواجه شدیم. به لطف خدا و همت عزیزانی که همراه بودند همه مأموریت‌ها به درستی انجام شد، چرا؟ چون من واقعاً با عشق و علاقه پا به این مسیر گذاشتم؛ واقعاً کارم را دوست داشتم!

بعضاً صحبت‌هایی می‌شود، بعضی‌ها می‌گویند آقا ما این همه زحمت کشیدیم اما سیستم فلان کار نکرده یا فلان امکانات را نداده است. بارها این موارد را شنیده‌ام و به این دوستان، چه آنها از خودم بالاتر و چه کسانی که از خودم پایین‌تر بوده‌اند، گفته‌ام که من شخصاً هیچ طلبی از هیچ کسی ندارم. اگر در ناو و یگان شناور خدمت کردم و دریا رفتم برای این بوده که عاشق این کار بودم و دوستش داشتم! برای عشقم رفتم! هیچ طلبی هم از کسی ندارم. نه کسی به زور من را نگه داشت و نه کسی من را به زور به مأموریتی فرستاده و از اینکه حدود ۲۰ سال ساکن بندرعباس هستم اعتراضی ندارم؛ چون خودم این کار را دوست داشتم.

البته خانواده من فداکاری کردند؛ آنها پای عشق و علاقه‌ای که من داشتم، ایستادند. به ویژه همسرم که واقعاً پای کار و همراه من بوده و است؛ بارها گفته که وقتی عشق و علاقه تو به کارت را می‌بینم اصلاً نمی‌توانم چیزی بگویم و مانعت شوم. بنابراین آنچه در ابتدای سوالات مطرح شد و پرسیدید بلندپرواز بودید، باید بگویم نه! واقعاً بلندپرواز نبودم و این‌طور نبود که بگویم در آینده باید فلان مسئولیت را بگیرم! نه؛ اما از کارم لذت می‌بردم و خدا هم هوای ما را داشت که امروز به اینجا رسیدیم.

البته کار ما با همه سختی‌هایش جذابیت‌های زیادی دارد. عبور سلامت از یک طوفان جذاب است. اینکه هر روز یک چالشی داشته باشی و برای حل آن فکری کنی، تمام اینها برای من لذت‌بخش است. شاید صحبت‌های من برای کسی خنده‌دار به نظر بیاید، ولی من از این سختی‌های شغلم لذت می‌بردم. سختی‌هایی که در جزیره ابوموسی تجربه کردیم بسیار زیاد و سنگین بودند اما شخصاً برایم لذت‌بخش بود که بتوانم از پس این مشکلات بربیایم.

مأموریتی که به انجام رساندید، افتخارات زیادی را رقم زد و لیستی از «اولین‌ها» در کارنامه خودش ثبت کرد. از آن لیست کدام موارد را به خاطر دارید؟

در ناوگروه ۸۶ کارهای خیلی بزرگی انجام شد؛ یکی از آنها بحث سوخت‌رسانی ناوشکن دنا بود. به جرأت می‌توانم بگویم ما یک روش بومی ابداع کردیم که افسران نیروی دریای برزیل و آفریقای جنوبی می‌پرسیدند چطور این کار را انجام دادید؟ اینها یک روزه به دست نیامد و نتیجه تجربه‌ای ۲۰ ساله بود که پای کار آوردیم.

با تمام تحریم‌ها این دستاوردها را به دست آوردیم و دنیا را دور زدیم. به دورترین نقطه از کشور رفتیم و ارتباطمان قطع نشد. این حرف مهمی است چراکه در جنگ و نبرد، اولین چیز ارتباط است! برای اولین بار در تنگه ماژلان حضور پیدا کردم، برای اولین بار وارد اقیانوس اطلس شدیم، برای اولین بار ۵ مرحله از خط استوا، از رأس‌الجدی و رأس‌السرطان و عرض اقیانوس اطلس گذشتیم. برای اولین بار روی دریا عمل جراحی انجام دادیم. برای اولین بار ۸ ماه در دریا ماندیم. برای اولین بار «تاپ اورهال موتور» در دریا انجام دادیم.

برای اولین بار، دانشگاه نیروی دریایی یک نرم‌افزار وضعیت جوی را طراحی کرد که آن را در دریا تست کردیم و صد در صد از آن جواب گرفتیم. برای این مأموریت یک نرم‌افزار «توزین بار» طراحی شد که در طول مأموریت از آن استفاده کردیم و یگان را به نحوی بارگیری کردیم تا بتواند در برابر امواج دوام بیاورد.

برای اولین بار، در بحث ارتباطات زیرساخت‌هایی فراهم شد که در طول این ۸ ماه هیچ گونه قطعی ارتباط با مرکز فرماندهی و کنترل تهران نداشتیم و اینها همه دست‌آوردهای خیلی بزرگی است. با تمام تحریم‌ها این دستاوردها را به دست آوردیم و دنیا را دور زدیم. به دورترین نقطه از کشور رفتیم و ارتباطمان قطع نشد. این حرف مهمی است چراکه در جنگ و نبرد، اولین چیز ارتباط است! اگر ارتباط با مرکز قطع شود اتفاقات بدی می‌افتد و مأموریت به مشکل جدی می‌خورد.

اولین بار بود که در بندر یکی از کشورهای قاره آفریقا حضور نظامی پیدا کردیم. همچنین در صد و بیستمین سالگرد شروع روابط دیپلماتیک ایران و برزیل در برزیل حضور داشتیم.

در این مدت مراسم‌های ایرانی و اسلام را کنار گذاشته بودید؟ بالاخره احتمالاً روی آب امکانش نباشد…

جالب است بدانید کل مراسم‌های تقویمی که در کشور اجرا می‌شود، ما روی دریا اجرا می‌کردیم. سال گذشته همین موقع‌ها دهه فاطمیه بود و تمام ایام، مراسم فاطمیه داشتیم. عید و عیدی داشتیم. ماه رمضان به جز چند نفری که دلیل پزشکی داشتند، همه بچه‌ها روزه گرفتند. روزه گرفتن در آن شرایط، حرارت و گرما واقعاً سخت بود ولی انجامش می‌دادیم. حتی روز قدس تظاهرات کردیم.

تظاهرات روی آب؟

بله! روی دک (عرشه) ناو و فضایی که داشتیم، تظاهرات کردیم.

رمز عملیات: کد ۳۶۰

گفتید که ارتباطتان با خشکی قطع نشد؛ حتماً این موضوع به تماس اعضای ناوگروه و خانواده‌هایشان کمک کرد. به ویژه در مواردی که احیاناً فرزند کسی به دنیا آمده یا آنکه کسی، عزیزش را از دست داده باشد…

سه نفر از خانواده‌اش را از دست داد. دو نفر اول، پدربزرگ و عمویش بودند، سومین نفر خواهرش بود که دو قلو باردار بوده… نگه داشتن این جوان از لحاظ روحی در آن شرایط خیلی سخت بود.

بله، فرزندان هشت نفر از همرزم‌ها، در طول این ۸ ماه به دنیا آمدند و متأسفانه ده نفر از همرزم‌ها، عزیزان خود را در این مدت از دست دادند.

ناراحت‌کننده‌ترین مورد مربوط به یکی همرزم‌هایمان بود. خودش بسیار جوان است و در این مدت، سه نفر از خانواده‌اش را از دست داد. دو نفر اول، پدربزرگ و عمویش بودند، متأسفانه سومین نفر خواهرش بود که دو قلو باردار بوده… گویا خواهر این جوان سکته می‌کند و با دو فرزندش از دست می‌رود.

نگه داشتن این جوان از لحاظ روحی در آن شرایط خیلی سخت بود. یادم نمی‌رود که چگونه خودش را به در و دیوار می‌زد، حتی برای خواهرزاده‌های به دنیا نیامده‌اش کادوهایی خریده بود. خیلی تلخ بود. باید او را در چنین شرایطی سر پا نگه می‌داشتیم. روان‌شناس همراه خود برده بودیم؛ اما شرایط این جوان خیلی سخت‌تر از این حرف‌ها بود. سعی کردیم شرایطی فراهم کنیم که او عزاداری کند. برای عزیزان او مراسم ختم گرفتیم. البته هر عزیزی که عضوی از بستگانش فوت می‌کرد، مراسم ختم روی ناو برگزار می‌شد اما برای این جوان به شکل ویژه‌تری مراسم گرفتیم.

از آن طرف هم برای کسانی که فرزندانشان به دنیا آمد، تدبیری فراهم شد که بتوانند تصویری فرزند خود را ببینند و با خانواده خود حرف بزنند. حتی گاهاً برای کسانی که سالروز تولد فرزند بزرگشان فرا می‌رسید از راه دور جشن می‌گرفتیم و فیلم آن برای خانواده‌ها فرستاده می‌شد. علاوه بر اینها برای اعضای تیم که سالروز تولد خودشان می‌شد هم جشن می‌گرفتیم. البته نه اینکه کل ناو درگیر باشند! نه؛ آشپزخانه یک کیک کوچک یک کیلویی درست می‌کرد و جمع کوچکی از دوستان و یکی از مسئولان ده دقیقه‌ای فضای شادی ایجاد می‌کردند و تمام می‌شد. باید هر جور شده ۸ ماه آدم‌ها را نگه می‌داشتیم!

ادامه دارد…


منبع: مهر

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا