تامل اول: محله نتساریم نوار غزه، ٣٠ سپتامبر ٢٠٠٠.
جمال، فرزندش را در پناه دیوار و بشکه و تنِ خود نهاده و با دست، سرباز اسراییلی را به توقف باران گلوله فرا می خواند. آن سوتر ‘طلال ابورحمان’ از شبکهFrance 2 به ضبط حادثه مشغول است. غباری برمی خیزد، صدا می نشیند، طلال چشم از دوربین بیرون می کشد، ‘محمد الدُرِّه’ جان می دهد، تصاویر حالا به دنیا شلیک می شود، قلب جهان اما به درد می آید.
تامل دوم: ساختمان شهرداری سیدی بوزید در ٣۵٠ کیلومتری پایتخت تونس،١٧ دسامبر ٢٠١٠.
محمد بوعزیزی صبح جمعه مثل همه روزهایِ هفت سال گذشته، گاری سبزی خود را برداشت و به میدان رفت، ماموران شهرداری رسیدند و کسب و کارش را ضبط کردند مثل همه روزهایِ هفت سال گذشته، اما این بار ناسزا گفتندش، سیلی زدندش و و به سخره گرفتندش و به جایی نرسید ناله و شکایتش. پس نفت خرید همه دار و ندارش و زبانه آتش کشید به جانش و این گونه شد جهان عرب تشنه انتقامش و آه از بهارش.
تامل سوم: اهوازِ سوزان خردادی، زردشت، گلدشت، زرگان، عین دو، علی آباد، کوی منابع طبیعی و شاید هر جای دیگر چه تفاوتی دارد این تنها زمان است که تغییر می کند، درد اما یکی است، این بار ١۵ژوئن ٢٠١٧.
این ضحاک خفته در عمق چاه فاضلاب نیست که کودکانمان را می بلعد این جهالت ماست، این فراموشی ماست، این سکوت لعنتی ماست.
یک روز محمد امین ۴ ساله رامشیری، روز دیگر سید مصطفی ٣ ساله خرمشهری، یک روز پسر ۶ ساله آبادانی و روز دیگر اسماعیل ٢ ساله بندر امامی، و حالا علی بروایه تراژیک ترین کودکانه ممکن را رقم می زند.
او دست آخر، کاراکتر ‘فیلم اهواز’ بود که این بار مرگ را به بازی گرفت و ناگهان خود جان داد بیرون کادر.
پی نوشت: حقیقتا این روزها در خود می پیچیدم و در برابر مصیبت علی بروایه، زبان قلم را به روزه سکوت فرا می خواندم، لعنت به من! اعتراف می کنم: تراژدی علی بروایه سه ساله از قلم محمد مالی بسیار بزرگ تر بود. حالا اما خمیده و هنوز داغدارم. آخر این تن معصوم و جسم کوچک او نبود که درون کانال بی تدبیری فرو افتاد، این ما بودیم که سرنگون می شدیم، این مصیبت، حکایت ماست، قصه اهواز است.
راستی، شهری که فراموشی های بزرگ دارد مستحق مصیبت های بزرگ است.
شهری که علی بروایه ندارد، عید ندارد.
۳۰۰۴/۶۰۶۴
دریافت کننده: خاطره غفاری** انتشار دهنده: محسن بهاروند
Source link