چارهای جز تقسیم سیستان و بلوچستان نیست
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: چهرهای از سیستان و بلوچستان است که خود را از عمق محرومیت به لایههای ارشد مدیریتی رسانده است و امروز دغدغه رفع مشکلاتی را دارد که زمانی گریبان گیر خودش بوده و امروز هم گریبانگیر مردم این استان است. او که زمانی در برای درس خواندن در دوره ابتدایی از این روستا به روستایی دیگر میرفته، سالها بعد زمام استانداری سیستان و بلوچستان را به دست میگیرد و بیش از پیش با ریشههای محرومیت سیستان و بلوچستان آشنا میشود.
او در گفتگوی مفصلی با خبرگزاری مهر از پیمودن مسیری میگوید که او را از تدریس در مدرسه و دانشگاه به ریاست دانشگاه و از آنجا به لایههای بعدی مدیریت رساند. در بخش اول این گفتگو که با عنوان «سیستان و بلوچستان تبعیدگاه نیست!» منتشر شد، دهمرده شرایط آموزش عالی در این استان در دوران قبل و بعد از انقلاب را مقایسه کرد.
آنچه میخوانید، بخش دوم گفتگوی محمدحسین بدری با حبیبالله دهمرده است که ناگفتههای بیشتری درباره این استان دارد. از کوتاهی مسئولان و بودجههای کاغذی گرفته تا تقسیم سیستان و بلوچستان…
رئیس دانشگاهی شده بودم که از نظر زیرساختی ضعفهای شدیدی داشت و من بلندپرواز هم بودم! اما میخواستم آموزش عالی در سیستان و بلوچستان را توسعه دهم. وقتی به عنوان معاون به رئیس دانشگاه میگفتم درخواست رشته پزشکی بدهیم مرا مسخره میکرد و میگفت: «مگر به همین راحتی است که رشته پزشکی را به استان سیستان و بلوچستان بیاورند؟» بر اساس آماری که داشتیم تمام دانشآموزان سال چهارم ریاضی کل استان سیستان و بلوچستان به هفتاد نفر نمیرسید. برای اینکه یادتان نرود، بگویید سال هفتاد، ۷۰ تا دیپلم ریاضی برای یک استان به این وسعت!
این شرایط باعث شد ظرفیت دانشگاهی منطقه به افراد غیر بومی تعلق بگیرد و تنها سه درصد به افراد بومی اختصاص یابد. دانشجوی بومی نداشتیم! کسی قبول نمیشد. از تمام امکاناتی که داشتم استفاده کردم و طرحی به مجلس بردم که یک دبیرستان ویژه ایجاد کنم. مجلس رأی نداد. هرجا میرفتم مجوز نمیدادند. من هم به آن در زدم و غیرقانونی این مدرسه را بدون مجوز زیر نظر دانشگاه تأسیس کردم، چون میخواستم به بچههای منطقه فرصت بدهم و ثابت کنم که مردم سیستان عقبمانده مادرزادی نیستند و فقط باید حداقلها برایشان فراهم شود.
برای این مدرسه سهمیه در نظر گرفتم تا هر شهر به تناسب نواحی آموزش و پرورشی که دارد سهمیه داشته باشد. این طور نبود که همه دانشآموزان از زاهدان یا زابل باشند. کلاسها تشکیل شد اما فضای ناهمگنی داشت، با این وجود سعی کردم بهترین مدرسهای ایران را بیاورم. دو کار مهم در این دبیرستان انجام شد. آموزش خوب و امکانات رفاهی که بابت آنها هیچ پولی از دانشآموزان دریافت نمیشد. حاصل تلاشها این شد که تقریباً تمام دانشآموزان تجربی آن سال رشتههای خوبی قبول شدند و بالاخره تعدادی دبیرستان خوب در زابل، چابهار و زاهدان به راه افتاد. با همه اینها از وزارتخانه یقه من را گرفتند و گفتند: «تو برای این کارها مجوز نداشتی! باید دبیرستان را ببندی. باید زندانی شوی!» مجلس مخالفت کرد، وزیر علوم هم دفاعی نکرد و تنهای تنها ماندم.
به ذهنم رسید به شورای عالی انقلاب فرهنگی بروم. آن زمان آقایان هاشمی رفسنجانی و گلپایگانی آنجا حضور داشتند. بعد از یک پروسه طولانی، بالاخره هاشمی رفسنجانی به وزیر وقت دستور داد که با مجوز من موافقت کند و آنجا برای اولین بار بود که اجازه داده شد یک دانشگاه، دبیرستان شبانهروزی ذیل خود دایر کند. کاری که بعد از آن به یک الگو برای سایر استانها تبدیل شد. نتایج خوبی رقم خورد؛ دانشگاهی که زمانی فقط ۳ درصد دانشجوی بومی داشت، به ۴۰ درصد دانشجوی بومی رسید و بالاترین نسبت پذیرش دانشجو به جمعیت در زاهدان اتفاق افتاد. بنابراین در شرایطی که هیچ نداشتیم، با یک حرکت و البته با خون دل و مصیبت، این آمار را کسب کردیم.
آن هم در شرایطی که ضعفهای شدید زیرساختی گریبانگیر منطقه بود…
بله. فراموش نکنیم سال ۷۲ چابهار کورهدهی بود که جز «کپر» هیچ نداشت. دانشکده دریانوردیاش فقط چهار کانکس بود. بیابان برهوتی که اگر چهار ساختمان داشت هر خانهاش را شهردار، شهربان، رئیس فرودگاه یا هرکس که توانسته بود برای خودش گرفته بود. با وجود این شرایط، آن قدر پزشک تحویل جامعه دادیم که سیستان و بلوچستان دیگر نیاز به پزشک خارجی نداشت. امروز هم بنا بر آماری که به دست من رسیده فقط از دبیرستان شبانه روزی زابل حدود پنجاه نفر در رشتههای برتر رشته تجربی قبول شدهاند.
همه اینها که گفتم فقط درباره مقایسه وضعیت آموزشی و علمی بود و رشد قابل توجهی است که بعد از انقلاب رقم خورده است. در سایر حوزهها هم چنین است. سال ۸۴ که من استاندار سیستان و بلوچستان شدم یک متر بزرگراه در این استان نداشتیم. امروز کیلومترها بزرگراه احداث شده است. راهآهنی که زمان انگلیسیها از کرمان به استان آمد رها شده بود، اما امروز کیلومترها راهآهن در این استان داریم. در حوزه انرژی نیز گاز را با بودجههای کلان به استان آورده شد و دهها اقدام دیگر در جهت بهبود زیرساختها انجام شده است.
آب یکی از مشکلات اساسی این روزهای سیستان و بلوچستان است… چرا این قضیه به گره کوری تبدیل شده؟
با بسته شدن آب ناگهان از عرش به فرش افتادیم. مثل کسی که زمانی درآمدش ماهی دویست میلیون تومان بوده و ناگهان این درآمد به دو میلیون تومان کاهش پیدا کند! این فرد چطور دوام بیاورد؟ مسئله آب شرب هم تقریباً حل شده بود و دهها سد در این منطقه ساخته شد. روز به روز نظام در آنجا سرمایهگذاری میکرد. اما چه اتفاقی افتاد؟ آب این منطقه به رودخانه هیرمند افغانستان وصل بود که با مداخلههای آمریکا، افغانستان جلوی ورود آب را گرفت. همین باعث شد کارخانهای باقی نماند، کشاورزی از بین برود و در نتیجه مردم از استان کوچ کنند. منطقهای که از نظر آب مشکلی نداشت و حتی برای کشاورزی هم کفاف میداد، با بیآبی مواجه شد. سهمیه آب ایران از هیرمند ۱۲۰ میلیون متر مکعب بود حالا به ده میلیون متر مکعب هم نمیرسد. با بسته شدن آب ناگهان از عرش به فرش افتادیم. مثل کسی که زمانی درآمدش ماهی دویست میلیون تومان بوده و ناگهان این درآمد به دو میلیون تومان کاهش پیدا کند! این فرد چطور دوام بیاورد؟
مشکلات عدیده معیشتی در این استان به واسطه شرایط آب تشدید شده است؟ یا عوامل مهمتری اثرگذار بوده؟
ببینید؛ درباره معیشت و عقبماندگی همانطور که گفتم نوعی عقبماندگی تاریخی و انباشتگی محرومیت وجود دارد. توجه داشته باشید که این استان بسیار گسترده است. بودجه سیستان و بلوچستان از متوسط کشور کمی بیشتر است، درحالیکه باید بودجه چهار یا پنج استان به آن داده شود. متأسفانه این بودجه تعلق نمیگیرد. گاهی بودجهای که میدهند فقط روی کاغذ است و ارزش دیگری ندارد. علاوه بر اینها، مدیرانی که به این استان فرستاده شدهاند در اکثر مواقع مدیران ضعیفی بودهاند که نتوانستند از اعداد و ارقامی که در اختیار داشتند به درستی استفاده کنند.
غیر از حوزه آموزش عالی که رشد خوبی داشتهایم؛ در سایر بخشها آن طور که باید و شاید رسیدگی نشده است. این استان اکنون شبیه یک جسم ناهمگن است. اگر در همه زمینهها آنطور که لازم بود سرمایهگذاری و رسیدگی میشد، شاید شرایط فرق میکرد. گرچه جمهوری اسلامی خیلی برای رفع این موضوع تلاش کرد اما چند مسئله دست به دست هم داده و با روشهای معمولی نمیشود راه به جایی برد. باید از روشهای جدید و مدرن و کارساز و قوی استفاده شود. از ظرفیت مرزها آنطور که باید استفاده نکردهایم. کارخانه به درد بخور و قابل توجهی هم نداریم که مردم و نیروی کار را مشغول به کار کند و برایشان درآمدزایی داشته باشد.
چرا کارخانهای در استان ساخته نمیشود؟
اینکه کارخانهای ساخته نشده نتیجه تنبلی و ندانمکاری وزرا است. سیستان را صرفاً به منطقه هیرمند وابسته کردهایم و زندگی مردم را بر پایه کشاورزی و دامپروری در نظر گرفتیم، چیزهای که از زمان رستم به ارث بردهایم. بدون آنکه در نظر بگیریم اگر آب منطقه با مشکل مواجه شود چه باید بکنیم! آن هم وقتی این مسئله سابقه داشته است و چند بار آب را بسته بودند. مسئولان وقتی میبینند آب را از بالا قطع میکنند باید به فکر چاره باشند و برای مثال، کارخانههای مختلف احداث کنند.
مانعی برای ساخت کارخانه داریم؟
ببینید! کارخانه در این منطقه حتی اگر خاک تولید کند افغانستان و پاکستان مشتری محصولاتش هستند و یک بازار مصرف حاضر و آماده وجود دارد. چرا این کار را نکردیم؟ من این موضوع را تقصیر دولتها میدانم و میگویم کوتاهی از آنها بوده است. از طرف دیگر مرزها را هم به دلایل مختلفی بستهایم؛ درحالیکه قبلاً مرز باز بوده و مردم از این طریق تجارتی میکردند. کالایی رد و بدل میکردند و داد و ستدی داشتند. اما بدون اینکه راهحل جایگزین ارائه دهیم مرزها را دیوار کردیم. بنابراین بخشی از گیر و گرفتاریها در اثر سوءمدیریت مسئولان به وجود آمده است. همه این مشکلاتی که من بیان کردم راه حل دارد؛ ولی اراده وجود ندارد.
اما این خیلی عجیب است که ظرفیتی باشد و علیرغم آگاهیها، این همه سال استفاده نشود!
مقام معظم رهبری میفرمایند سیستان و بلوچستان تنگه احد ایران است و میگویند اگر محور چابهار و میلک و زابل فعال شود، شرق کشور متحول میشود. ایشان همه اینها را میگویند اما چه کسی اینها را انجام بدهد؟ مشکل این است که در سطح دولتها و زیرمجموعهها اراده لازم وجود ندارد. حرف از اجرا زده میشود اما مدام مشغول درگیریهای دیگری میشوند.
یعنی درباره آب مسئولان کوتاهی کردند که امروز به بحران تبدیل شده؟
وقتی آب برای کشاورزی ندارند، دامپروری ندارند، شیلات صفر شده است، مرز هم بسته است و تجارتی وجود ندارد؛ کارخانه هم نیست؛ این مردم چه کنند؟ اجازه بدهید اینطور بگویم؛ دل برخی مسئولان به این خوش بود که یک مقدار آب از رودخانه هیرمند میآید و آب به زاهدان میرسد و کشاورزی هم برقرار است. ولی هرگز به این فکر نکردند که بند کمالخان ساخته میشود و کل آب قطع میشود. الان هم دلشان به این خوش است که یک مثقال آب را بگیرند ولی کار اساسی که یک بار برای همیشه این مشکل را حل کند انجام نمیدهند. شاید رقم آن گران میشود و نمیخواهند بودجهها را خرج کنند. بنابراین آن اراده آهنین توسط آقایان مسئول هنوز مشهود نیست. از این جهت با اکثر مدیران مشکل داریم.
فکر این را نمیکنند که ممکن است چیزی شبیه به آنچه در اصفهان اتفاق افتاد در این منطقه رخ بدهد. اما این مردم، بسیار مردم خوبی هستند. بگذارید برای شما مثالی بزنم. مردم شمال استان سیستان و بلوچستان هیچ ندارند؛ زندگی آنها از اول بر اساس کشاورزی بوده و رگ حیاتی آنها آب بوده است که افغانستان و آمریکا آن را هم قطع کرده. خب وقتی آب برای کشاورزی ندارند، دامپروری ندارند، شیلات صفر شده است، مرز هم بسته است و تجارتی وجود ندارد؛ کارخانه هم نیست؛ این مردم چه کنند؟ در همان منطقه دانشگاهی که برپا شده حدود شش هزار خانوار را مشغول به کار کرده و حقوق میگیرند و زندگی میکنند. بنابراین از این کارها باید انجام شود.
اما باید بدانید با وجود تمام این سختیها، این مردم اعتراضی ندارند؛ درحالیکه هزاران بهانه دارند! اما شریف هستند و چون میدانند دشمن ممکن است سو استفاده کند هیچوقت این کارها را انجام نمیدهند و این یک امر استثنا است.
این عدم اعتراض از روی آگاهی است یا یک خصلت در این مردم است که قانع هستند؟
متأسفانه اکثر مواقع، این نجابت مردم را به نحو دیگری تعبیر میکنند. چه در دوران دفاع مقدس و چه الان سرداران سیستان و بلوچستانی کم نداشتهایم. آنها آدمهایی نیستند که بترسند یا عرضه نداشته باشند. از خیلیها باعرضهتر هستند، اما مراعات این نکته را میکنند که اگر اقدامی کنند چه کسانی سود میبرند و استفاده میکند؟ چون میدانند مخالفان نظام بهره میبرند، دست به چنین کاری نمیزنند. اما سوالی که وجود دارد این است که اگر من تابع نظام هستم باید من را نادیده بگیرند؟ یا برعکس باید به من برسند؟ نمیگویم معصوم هستند و هیچ کاری نمیکنند ولی باید خیلی به هم بریزند تا دست به اعتراض بزنند.
بعضی وقتها اینجور است که اگر کسی صدایش در نمیآید به او توجهی نمیشود…
اینجا اشکال کار از مدیران و مسئولان است. بالاخره دیدهایم سایر نقاط ایران ارگ مشکلی پیش بیاید سر و صدا و دعوا راه میاندازند و یقه وزیر و وزارتخانه را میگیرند. اما مردم این منطقه که هیچی برای زندگی ندارند در طول این سالها بعد از انقلاب به غیر از یکی دو مورد معدود، دست به اقدام علیه امنیت ملی نزدهاند؛ درحالیکه که همین مردم در زمان شاه دخل نظام شاهنشاهی را درآورده بودند. متأسفانه برخی مدیران نادان و کوچک از نجابت این مردم سو استفاده میکنند و در چنین شرایطی ممکن است برخی فکر کنند باید به خیابان بریزند و بانک آتش بزنند تا کسی صدایشان را بشنود.
قطعاً در چنین شرایطی مخالفان جمهوری اسلامی نیز بیکار نمیماند…
ما گسلهای قومی داریم. ترک، ترکمن، عرب، لر، کرد، فارس، بلوچ، سیستانی… و دشمن میخواهد اینها را به جان هم بیاندازند تا مردم رو در روی هم قرار بگیرند. بله. دشمن از این اشکالات سو استفاده میکند و برای اینها طرح و برنامه دارد. میدانیم که تمام تلاش مستکبران این است که ایران رشد نکند چون اگر رشد کند و روی پای خودش بایستد تبدیل به یک الگو برای تمام جهان میشود و دیگر برده و گاو شیردهی برای آنها نمیماند. مشکل این است که در اقتصاد کشور میلنگیم و آنها هم روی همین مسئله قسمت انگشت گذاشتهاند. فشارهای متعددی آوردهاند؛ اما به این جمعبندی رسیدهاند که به هر دری میزنند، بیفایده است. حالا برای گرفتار کردن ایران نقشه جدیدی دارند و آن این است که مردم را به جان هم بیاندازند. مردم رو به روی مردم!
ما گسلهای قومی داریم. ترک، ترکمن، عرب، لر، کرد، فارس، بلوچ، سیستانی… و دشمن میخواهد اینها را به جان هم بیاندازند تا مردم رو در روی هم قرار بگیرند. دشمن نمیتواند حمله نظامی کند چون میترسد. میدانند اگر حمله نظامی کنند ایران سر آنها را مثل یک مار میکوبد. میدانند ایرانیها گرچه مشکلاتی داشته باشند ولی اگر پای دشمن خارجی به میان بیاید، مسائل دیگر را فراموش میکنند و به یک «ید واحد» تبدیل میشوند. بنابراین وقتی نمیتوانند حمله نظامی کنند سراغ این راهکارها میآیند تا خود مردم را به جان یکدیگر بیندازند.
در این شرایط عدهای در کشور تحت تأثیر اینها قرار میگیرند. بالاخره جماعتی هستند که متأسفانه این مطالب را از سوی دشمنان دنبال میکنند. اما سوال این است که تا کی قرار است با این سبک و سیاق ادامه دهیم؟ ما یک حکومت اسلامی هستیم و راه امام علی و پیامبر و قرآن را پیش گرفتهایم که با دشمنان به شدت برخورد کن و با دوستان خود مدارا کن. اما در برخی موارد، بعضی مسئولان عکس این عمل میکنند.
این توقع، بیجا و غیر منطقی است که اروپا یا یک کشور بیگانه مشکلات ما را حل کند. خوابی که آنها برای ایران دیدهاند «تجزیه» است؛ میخواهند هر گوشه کشور را دست عدهای بدهند.
البته دولتمردان و حکومت باید حساب معاندان نظام و براندازان که از جای دیگر تأمین میشوند و به اندازه کافی نصیحت شدهاند را از حساب دانشآموزان و دانشجویانی که فریب خوردهاند را جدا کنند. باید سبک و سیاق دانشگاه و مدرسه را بلد باشیم که متأسفانه اکثر اوقات اینها را نمیدانیم. چه تعداد از رؤسای دانشگاهی ما توجیه هستند که دانشگاه را چگونه اداره کنند؟ دانشجو و دانشآموزی که چرخ اقتصاد خانوادهاش خوب نمیچرخد چقدر میتواند تحمل کند؟ هرچقدر هم مترقی باشد بالاخره عکسالعملی نشان میدهد. اما چقدر میدانیم در مقابل اینها چطور رفتار کنیم؟
ولی با همه اینها سوال من این است که ای مردم کرد، ترک، بلوچ و… آیا آمریکا قرار است بیاید مشکلات ما را حل کند؟ مشکلات کدام کشور را حل کرده که مشکلات ما را حل کند؟ افغانستان؟ سوریه؟ عراق؟ یمن؟ آمریکا روی کدام نقطه از کره زمین تأثیر مثبتی داشته است؟ فقط یک نمونه بگویید. خودمان باید دست به دست هم بدهیم و مشکل مملکتمان را حل کنیم. این توقع، بیجا و غیر منطقی است که اروپا یا یک کشور بیگانه مشکلات ما را حل کند.
خوابی که آنها برای ایران دیدهاند «تجزیه» است؛ میخواهند هر گوشه کشور را دست عدهای بدهند چون نمیتوانند مثل زمان پهلوی کسی را بیاورند و دوباره طاغوت به راه بیندازند و خوب میدانند اگر ایران و ایرانی را صد بار بسوزانند، باز هم خاکستر ایرانیها یکدیگر را پیدا میکنند و در برابر دشمن خارجی باهم یکی میشوند. آنها میخواهند همین از بین برود دارند و جلوی این اتحاد را برای همیشه گرفته شود.
در این بین باید منافع ملی و مذهبی خود را با یک ید واحد پیش ببریم. دولتمردان کوتاهی میکنند. به امورات اقتصادی مردم نمیرسند و درک نمیکنند درصد قابل توجهی از جامعه به علت گرانی و تورم مشکلات اقتصادی دارند.
به نظر میرسد در این شرایط مشکلات اقتصادی برای مردم سیستان و بلوچستان سنگینتر است. برای مثال میوه این منطقه از شهرهای دیگر میآید و همین باعث میشود قیمت تمام شده میوه برای آنها گرانتر است باشد. بنابراین میتوان گفت این فشار زندگی مردم این منطقه را بیشتر به هم میریزد و مضاعف است؟
بله؛ این شرایط در ابعاد مختلف اثر مضاعف دارد. ظرفیتهای مختلفی مثل مرز، بازارچههای مرزی، منطقه آزاد و … در این استان وجود دارد؛ اما مدیران در تراز نیستند. درصد قابل توجه مشکل ما مسئولان منطقه هستند، تا جایی که برخی از آنها در سالهای اخیر نه تنها مشکلی از منطقه حل نکردهاند بلکه مشکل ایجاد کردند چراکه نابلد و ناکارآمد بودهاند. باید افراد قابلی را در سمتهای مختلف به ویژه مدیران ارشد در این استان قرار دهیم تا بتوانند با توجه به تخصص و مهارت خود منطقه را اداره کنند.
باید به آنها طرح و برنامههای کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت بدهیم و مسیر را برایشان مشخص و کنترل کنیم. یکی از این طرح و نسخهها تقسیم استان است.
تقسیم استان یکی از مسائل مهم درباره سیستان و بلوچستان است؛ اما به دلایلی نامعلوم روند آن طی نمیشود…
تقسیم سیستان بلوچستان به چهار مرکزیت زاهدان، چابهار، ایرانشهر و زابل باید انجام شود. ممکن است عدهای مخالف باشند اما نمیتوان موافقت همه را جلب کرد. مگر برای تقسیم خراسان درگیری نشد؟ استان خراسان بزرگ را به سه استان تقسیم کردیم، بد شد؟ سه بودجه میگیرد و سه استاندار دارد که به راحتی به مسائل خود رسیدگی میکنند. استاندار خراسان جنوبی میتواند هرروز از بیرجند تا نهبندان برود اما قبل از تقسیم استان، استاندار فرصت میکرد پنج سال یک بار به آنجا برود؟ رئیس جمهور در سفرهای استانی به جای اینکه یک بار به منطقه بیاید و به مسائل رسیدگی کند سه بار میآید. امکانات رفاهی و زیرساختی بیشتر شده است. امروز بودجه سه استان خراسان را جمع کنید و ببینید چند برابر شده است.
تقسیم سیستان بلوچستان به چهار مرکزیت زاهدان، چابهار، ایرانشهر و زابل باید انجام شود. ممکن است عدهای مخالف باشند اما نمیتوان موافقت همه را جلب کرد. مگر برای تقسیم خراسان درگیری نشد؟ تاریخ را نگاه کنید! اینطور نیست که همه از تغییر استقبال کنند. اینجا هم ممکن است جماعتی به هر دلیلی مخالفت کنند اما نمیتوانیم یک استان به این وسعت را فدای این موضوعات کنیم! تا کی قرار است وضعیت اینطور باشد؟
برای تقسیم استان بررسیهای کارشناسی شده است. این یک راهکار جهانی برای رسیدگی بهتر به امورات است. بنا بر اطلاعی که دارم از تمام استانداران و مدیران ارشد استانی درباره این تصمیم سوال شده و ۹۹ درصد آنها گفتهاند برای تقسیم سیستان و بلوچستان با یک اجبار مواجه هستیم. تازه دیر هم شده و خیلی وقت قبل پیش باید این کار انجام میشد.
چرا تعلل شده؟ وزارت کشور یا نهادهای دیگر چرا تعلل کردهاند؟
بالاخره کسانی هستند که همیشه مخالفتی دارند. اما نباید صورت مسئله را پاک کرد برای اینکه دردسر درست نشود و صرفاً روز دیگری مثل روز قبل سپری شود. تمام نهادها تقسیم را پذیرفتهاند و شش سال است که بحث در این باره جدی شده اما اراده قوی برای این اقدام وجود ندارد. چراکه مدیران توانمند نیستند. بهانه میآورند و از این بهانهها تا همیشه و تا دلتان بخواهد وجود دارد. باید برای تغییر شرایط استان و حل مشکلات اقدام کنیم و دست از این بهانهها برداریم!
منبع: مهر