ایران و جهان

خاتون و قوماندان؛مطمئن‌ترین منبع دریافت حوادث مهاجران افغانستانی!

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله – جواد شیخ الاسلامی: از روزی که با خانم ام‌البنین حسینی، همسر شهید علیرضا توسلی و خانم مریم قربان‌زاده نویسنده «خاتون و قوماندان» درباره این کتاب گفتگو کردم، چند سالی می‌گذرد. ۸ اسفند ۱۳۹۹ بود که میزبان خانم حسینی و قربان‌زاده بودم و اگر اشتباه نکنم آن مصاحبه، اولین گفتگوی رسانه‌ای آنها درباره کتاب «خاتون و قوماندان» بود.

مدت زیادی از انتشار کتاب نگذشته و هنوز آنچنان که باید و شاید دیده نشده بود. البته شاید اگر «خاتون و قوماندان» در یکی از نشرهای مطرح تهران منتشر می‌شد، زودتر از اینها مورد توجه رسانه‌ها و خوانندگان قرار می‌گرفت. با این وجود، علی‌رغم آنکه نشرهای مختلفی برای چاپ این کتاب اعلام آمادگی کرده بودند، خانم حسینی و قربان‌زاده تمایل داشتند «خاتون و قوماندان» در مشهد و توسط نشری مشهدی منتشر شود.

این تصمیم اگرچه کار معرفی، تبلیغ و توزیع کتاب را سخت می‌کرد، اما تصمیمی بود که نویسنده و راوی کتاب، که خود ساکن مشهد و بزرگ‌شده این شهر بودند، به جان خریدند و خواستند اینگونه از نشرهای غیرتهرانی حمایت کنند؛ نشرهایی که برای موفقیت به تلاشی چند برابر نشرهای تهرانی نیاز دارند. حالا نتیجه صبر و تلاش راوی، نویسنده و ناشر به بار نشسته و کتاب خاتون و قوماندان مورد توجه رهبری معظم انقلاب قرار گرفته است.

یک تقریظ و امیدهای بسیار…

رونمایی از تقریظ رهبری بر «خاتون و قوماندان» خبر خوشحال‌کننده‌ای بود. از ابتدا در جریان مسیر چاپ کتاب بودم و از تلاش‌های نویسنده اطلاع داشتم، می‌دانستم افراد مختلفی برای ثبت خاطرات خانم حسینی مراجعه کرده‌اند اما خانم حسینی از هیچ کدامِ آن پروژه‌ها رضایت نداشت و تنها کتابی که به تمامی آن را آینه تمام و کمال «ابوحامد» می‌دانست، کتاب خاتون و قوماندان بود.

از طرف دیگر ناشر خاتون و قوماندان باید به عنوان یک ناشر شهرستانی پس از چند سال ثمره زحمت و تلاشش را می‌دید و حالا، تقریظ رهبری بر این کتاب می‌تواند منشأ اتفاقات خوبی برای مهاجران باشد؛ مهاجرانی که علی‌رغم همه اشتراکات و پیوندهایی که با ایرانی‌ها دارند و از دل آنها صدها و هزاران ابوحامد سر برآورده‌اند، تا چندی پیش درگیر قطع کارت‌های بانکی و مشکلات مربوط به ثبت‌نام در مدارس و تمدید گواهینامه رانندگی و این دست مسائل بودند.

تقریظ مقام معظم رهبری بر کتابی که قهرمانان آن از خطه جواهرخیز افغانستان و هرکدام از آنها مرواریدی درخشان در اقیانوس شهادت و مقاومت هستند، می‌تواند چشم مسئولان و فعالان فرهنگی و رسانه‌ای را بازتر و دست آنها را برای شناساندن این قهرمانان مظلوم بازتر کند.

چقدر «خاتون» آمده است!

محوطه ساختمان صداوسیمای خراسان رضوی مالامال از مهمانان برنامه است. رو به قبله فرش‌هایی انداخته‌اند تا مهمانان بتوانند نماز مغرب و عشاء را روی آن اقامه کنند. وقتی می‌رسم که نماز شروع شده و روی فرش‌ها جایی باقی نمانده است. اغلب نمازگزاران خانم‌ها هستند.

عجیب نیست. بالاخره امروز مهمانان اصلی، و بهتر بگویم، میزبانان مراسم خانواده شهدای فاطمیون هستند؛ کسانی که پدر، برادر، پسر و یا همسران‌شان را راهی جبهه‌های دفاع از حق کرده‌اند و حالا در مراسم تقدیر از آنها حضور دارند. با خودم می‌گویم: «چقدر حرف و خاطره و دلتنگی و مقاومت و صبر و جهاد لابلای این صف‌ها قامت بسته‌اند که باید روایت شوند! چقدر ام‌البنین که باید پای صحبت‌هایش نشست! چقدر کتاب اینجاست! چقدر خاتون و قوماندان آمده است!».

به نظر می‌رسد ۹۵ درصد مهمانان، خانواده شهدای فاطمیون باشند. شوقی عجیب برپاست. برخلاف بسیاری از ادارات و بانک‌ها و سازمان‌های دولتی و غیردولتی که مهاجران به وقت مراجعه به وقت مراجعه به آنها آخر صف قرار می‌گیرند و حتی به کارشان رسیدگی نمی‌شود، امروز آنها همه‌کاره و در صدر مجلس هستند و قرار است فقط از آنها گفته شود. قرار است همه چشم به آنها بدوزند و به احترامشان بایستند؛ به احترام آنها که اسطوره‌های مقاومت و صبر و جهادند؛ بدون کمترین انتظار و خواسته‌ای.

عزت و کرامت در چهره‌هایشان موج می‌زند. چهره‌هایی به وضوح صمیمی و مهربان، با دل‌هایی به غایت صاف و ساده. یکی یکی خود را به داخل سالن می‌رسانند و صندلی‌ها را پر می‌کنند. بسیاری از خانواده‌ها، قاب شهیدشان را به دست گرفته‌اند و هنوز مراسم شروع نشده روی دست بلند کرده‌اند. حالا سالن پر از شهید شده است…

روزی که به ما نگویند «اتباع بیگانه» روز خوشحالی ماست

سرود ملی جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شود. همه مهمانان با قاب شهدا قیام می‌کنند. زیر عکس‌ها نام شهید و بعضاً محل شهادت نوشته شده. یکی در حلب شهید شده، یکی در بوکمال، یکی در نبل و الزهرا، یکی در تدمر و … لابلای صفوف صندلی‌ها قاب عکس‌ها قیام کرده‌اند. انگار آنها هم سرود ملی ایران را زمزمه می‌کنند.

عجیب و جالب است؛ کسانی که به کشوری دیگر مهاجرت کرده‌اند، در روزگار غربت برای دفاع از اسلام و حرم اهل بیت به غربت دیگری مهاجرت می‌کنند. حکایت غربت در غربت! اما حالا روزی است که همه به آنها افتخار می‌کنند و می‌خواهند آنها را بشناسند.

کسی نیست که سرود را حفظ نباشد و آن را با جان و دل نخواند. بسیاری از این چهره‌ها در ایران به دنیا آمده‌اند، در ایران بزرگ شده‌اند، در ایران ازدواج کرده‌اند، در ایران بچه‌دار شده‌اند حتی برای بازی‌های تیم ملی فوتبال ایران خوشحالی کرده‌اند. حالا چرا مثل یک ایرانی سرود ملی این مرز و بوم را نخوانند؟

خاتون و قوماندان؛مطمئن‌ترین منبع دریافت حوادث مهاجران افغانستانی!

تجربه‌ام از گفتگوهای متعدد با مهاجران افغانستانی می‌گوید آنها در عرق و محبت به ایران چیزی از ایرانی‌ها کم ندارند. کافی است سری به کتاب‌های مرحوم «محمدسرور رجایی» بزنیم تا بدانیم این مردم شریف چندین دهه است که دل به عشق ایران و انقلاب اسلامی سپرده‌اند و در این مسیر پا به پای مردم این خاک شهید داده‌اند.

یکی از خانواده‌های شهدای فاطمیون می‌گفت: «بعد از شهادت عمویم در افغانستان به جرم طرفداری از انقلاب اسلامی و شهادت برادرم در سوریه، خانواده ما هنوز در ایران «مهاجر» و «اتباع بیگانه» است! روزی که به ما اتباع بیگانه نگویند، روز خوشحالی ماست…»

همه بی‌قرار و مشتاق تقریظ…

اوایل مراسم «فرزاد جمشیدی» به عنوان مجری بالای سن رفته و با لحنی دل‌نواز برنامه را آغاز می‌کند که گوشه‌ای از سالن لابلای جمعیت «خانم حسینی» راوی کتاب را می‌بینم. با مهربانی تقاضای مصاحبه‌ام را می‌پذیرد. وقتی درباره تقریظ رهبری می‌پرسم، می‌گوید: «این میسر نیست مگر با لطف خدا و عنایات ویژه خانم زینب کبری (س) که همیشه به مدافعان حرم لطف خاص داشتند؛ این مسیر، مسیر حق است. باید کارها را به خودشان بسپاریم. نیاز نیست که من بگویم اینگونه بشود یا نه. باید بسپاریم به خدا. همین‌طور که امروز دیدیم، خدا مسیر را روشن‌تر خواهد کرد».

راوی کتاب درباره بازخوردی که از مخاطبان دریافت کرده نقل می‌کند: «اخیراً وقتی با بازخورد مخاطبان که اکثر آنها ایرانی هستند مواجه می‌شوم، می‌بینم که درباره مشکلاتی که مهاجران داشته‌اند صحبت می‌کنند و برایشان عجیب است که این گروه با مشکلات عدیده‌ای روبرو هستند؛ در نهایت شخصیت ایمانی و خدایی ابوحامد است که دل‌ها را به سمت خودش جذب می‌کند و برای خواننده موجب شگفتی است».

از او می‌پرسم چقدر امیدوار هستید که تقریظ رهبری بر این کتاب منشأ توجه ویژه به مشکلات مهاجرین شود؟ پاسخ می‌دهد: «امیدوارم این کتاب نقطه عطفی در این زمینه باشد و توجه حضرت آقا کمک کند مشکلات مهاجرین رفع شود». وقت کم است و فرصت زیادی برای ادامه گفتگو ندارم؛ برای آخرین سوال می‌پرسم: «چه چیزی در تقریظ رهبری برایتان جالب بود؟»

در حالی که به وضوح عجله دارد لبخند می‌زند و می‌گوید: «خودم هم هنوز تقریظ را نخوانده‌ام! مشتاقانه منتظرم که را بخوانمش…» از اینکه راوی کتاب خودش هنوز تقریظ رهبری را نخوانده است جا می‌خورم!

چهره آشنایی از دفتر حفظ و نشر رهبری را می‌شناسم و می‌پرسم: «هنوز تقریظ رهبری را به خود خانم حسینی نشان نداده‌اید؟». با لبخند و رندانه جواب می‌دهد: «می‌خواهیم غافل‌گیرشان کنیم!». حالا می‌فهمم که در این سالن هزار نفری، تنها چند نفر از محتوای یادداشت رهبری مطلع هستند!

اشتیاق راوی کتاب به من هم سرایت می‌کند؛ یعنی رهبری به چه نکاتی توجه داشته‌اند؟ درباره این مجاهد افغانستانی چه نوشته‌اند؟ درباره مهاجرین افغانستانی چه گفته‌اند؟ چه نگاهی به فاطمیون دارند؟ بی‌قراری‌ام چند برابر می‌شود و پا به پای خانم حسینی برای رونمایی از تقریظ لحظه‌شماری می‌کنم…

«خون‌شریکی» مردم دو خاک

استقبال و خوشامدگویی و راهنمایی تعدادی از مهمانان ادبی، شاعران و نویسندگان، چهره‌های فرهنگی و فعالین مردمی جامعه مهاجر به من محول شده است. بچه‌های دفتر حفظ و نشر تأکید دارند که «مهمانانی که به برنامه می‌آیند مهمان حضرت آقا هستند. باید آنها را در کمال ادب و احترام به مراسم مشایعت کنیم. حواستان باشد که تمام افراد با احترام کامل به صندلی خودشان هدایت شوند. آنها مهمان آقا هستند». توجه شایسته به جزئیات برگزاری مراسم رضایت بخش است؛ خوشحال می‌شوم که بچه‌های دفتر خوب می‌دانند میزبان چه کسانی هستند.

فیلمی از بیانات رهبری درباره افغانستان و مردم افغانستان پخش می‌شود: «نگاه ما به کشور افغانستان نگاه به کشور دیگر و مردم بیگانه نیست. دین، آداب، زبان و تاریخ‌مان مشترک است. سرنوشت مردم افغانستان سرنوشت ایران است؛ ما در شادی‌های این ملت و در غم‌های آنان شاد و محزون هستیم».

با شنیدن صحبت‌های رهبری یاد کلمه «خون‌شریکی» می‌افتم که ابداع مرحوم محمدسرور رجایی شاعر، روزنامه‌نگار و فعال فرهنگی افغانستانی است. محمدسرور رجایی می‌گفت: «ما مردمان ایران و افغانستان آنقدر با هم ممزوج شده و پیوند خورده‌ایم که به مرحله خون‌شریکی رسیده‌ایم. مردم افغانستان از بدو انقلاب، دفاع مقدس و دفاع از حرم برای مردم ایران خون داده‌اند، مردم ایران هم برای مبارزه با شوروی، گروه‌های تروریستی داخل افغانستان و آمریکا برای مردم افغانستان خون داده‌اند. تا جایی که خون ما با هم قاطی شده و یکی شده است».

به یاد هزاران شهید و جانباز و رزمنده افغانستانی در دفاع مقدس و بیش از هزار شهید مدافع حرم فاطمیون می‌افتم؛ حکایت این «خون‌شریکی» آنقدر عیان است که نیازی به بیان نیست. مردم این دو خاک برای هم جان داده‌اند! اما یک حساب و کتاب سرانگشتی می‌گوید این حماسه‌ها آنقدر که باید و شاید روایت نشده‌اند. با نگاهی که به جمعیت خانواده شهدای افغانستانی دارم دفاع مقدس چند کتاب و مستند داریم؟ تقریباً هیچ! هیچ یعنی واقعاً هیچ!

وطن ابوحامد، مرز ندارد!

بعد از صحبت‌های رهبری نوبت حاج قاسم است که زبان به مدح بچه‌های فاطمیون بگشاید. روایت‌ها می‌گوید سردار سلیمانی تا وقتی بود، بچه‌های فاطمیون همچون پروانه دورش حلقه می‌زدند و درد دل‌شان را پیش او باز می‌کردند. حاج قاسم کسی نبود که بیهوده از کسی یا چیزی تعریف کند، تعارف نداشت، اهل زد و بند نبود، از کسی ترس و واهمه‌ای نداشت که خلاف حق بگوید. کسی که چهل سال در رزم، هزاران بار در تیررس تیر و خمپاره و موشک و شب و روز در معرض شهادت بوده، مگر از چیزی ترس دارد؟

سخن او حق است؛ بی کم و کاست. و اوست که درباره فاطمیون و نقش بی‌بدیلش در شکست داعش و نقشه‌های آمریکا در منطقه می‌گوید: «نیروی ارزشمند فاطمیون نزدیک به هزار نفر شهید تقدیم اسلام کرده است. امروز شاید قدر عمل شما خیلی فهمیده نشود اما تاریخ، آینده و سال‌های بعد همه می‌دانند شما چه کار بزرگی برای خدمت به بشریت، انسانیت و مذهب انجام دادید. این کار قابل قیمت‌گذاری نیست».

بعد از پخش صحبت‌های حاج قاسم نوبت به نویسنده و راوی «خاتون و قوماندان» می‌رسد. «مریم قربان‌زاده» ابوحامد را انسانی جهان‌وطنی می‌داند که از آمودریای افغانستان تا مدیترانه مرز اوست. از نظر او وطن ابوحامد، مرز ندارد. قربان‌زاده ادامه می‌دهد «ابوحامد شهید انسانیت است، شهید امت اسلامی است، شهید اشک‌های دخترکان مسیحی و شیعه و سنی و ایزدی است. او عضوی از خاندان شهادت است. نمونه مردی مجاهد که در خانواده‌ای شهیدپرور بالیده است؛ برادرش شهید امین توسلی به جرم خمینیست بودن زنده به گور شد و برادرزاده‌اش شهید ابراهیم توسلی سال‌هایی بعد از او در سوریه به شهادت رسید».

نویسنده کتاب «خاتون و قوماندان» در ادامه به مشکلات مهاجرین در ایران اشاره می‌کند و خانواده‌های مهاجر را مظلوم می‌داند. او از مسئولان می‌خواهد برای رفع مشکلات مهاجرین در ایران تلاش کنند؛ معیشتی، مشکل تحصیل کودکان و دانشجویان افغانستانی، مصائب خانواده شهدا و رزمندگان فاطمیون و سختی‌های اشتغال…

سرآغاز عشق خاتون‌ها و قوماندان‌ها

همه منتظر هستند تا «خاتون» را ببینند؛ «ام‌البین حسینی» پشت تریبون قرار می‌گیرد. تمام سالن گوش شنیدن شده است. او همان‌طور که در «خاتون و قوماندان» در قامت یک مجاهد صبور و خستگی‌ناپذیر جلوه کرده بود، شروع به صحبت می‌کند و از سالروز تأسیس فاطمیون می‌گوید: «بیست و دوِ دوِ نود و دو، تاریخ سرآغاز عشق خاتون‌ها و قوماندان‌های فاطمی است. تاریخی که قوماندانان جدید در دنیای پر از هیایوی مستکبران و ظالمان سر برآوردند و خاتون‌هایی که هم‌قدم با قوماندان‌هایشان به معرکه پا گذاشتند. این تاریخ، تاریخی است که جهان، قوماندان‌هایی از افغانستان عزیز را به خود دید که توانستند نظم نوین جهانی را به نفع اسلام ناب رقم بزنند؛ خاتون‌هایی را دید که در دل غربت مهاجرت، داغ قوماندانان خود را به دوش کشیدند که مبادا پای آنان بلرزد و اسلام زیر دست دژخیمان له شود».

ام‌البنین حسینی وعده داد «دیر نیست روزی که در خبرها خواهید شنید خاتون‌ها و قوماندان‌ها فاتح قدس شده‌اند» و ادامه داد: «ما آماده‌تر از قبل برای یاری اسلام عزیز و جبهه جهانی ایستاده‌ایم و این راه تا قیام مهدی موعود ادامه خواهد داشت».

مطمئن‌ترین منبع دریافت حوادث مهاجران افغانستانی از نگاه رهبری

مراسم به لحظات انتهایی خودش رسیده و آخرین سخنران مراسم فرمانده سپاه قدس، سردار حاج اسماعیل قاآنی پشت تریبون می‌رود. کلامش از همان ابتدا کوبنده است. با یادآوری جمله‌ای از امام خمینی (ره) می‌گوید: «امروز بسیج سربازان جهانی اسلام تشکیل شده است و فاطمیون یکی از جمله سربازان برجسته این سپاه هستند» و با حسرت ادامه می‌دهد: «ای کاش شهید سلیمانی بود و در این جلسه صحبت می‌کرد و می‌گفت که این بچه‌های قهرمان چطور مردانه در میدان‌های مختلف بروز و ظهور پیدا کردند». او در سخنرانی ۲۰ دقیقه‌ای خود، برای معرفی فاطمیون و قدردانی از آنها چیزی کم نمی‌گذارد.

حالا که تمام سخنران‌ها صحبت کرده‌اند، نوبت به مهم‌ترین لحظه مراسم می‌رسد؛ رونمایی از تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب خاتون و قوماندان! مجری برنامه از حجت‌الاسلام مروی تولیت آستان قدس رضوی، سرکار خانم ام‌البنین حسینی همسر شهید ابوحامد، مریم قربان‌زاده نویسنده کتاب و چند نفر دیگر از مسئولان دعوت می‌کند تا روی سن بیایند.

خاتون و قوماندان؛مطمئن‌ترین منبع دریافت حوادث مهاجران افغانستانی!

همه چشم‌انتظار هستند تا ببینند رهبر معظم انقلاب درباره کتاب چه نوشته‌اند. همه چشم‌شان به استند رونمایی است. حجت‌الاسلام مروی با صلوات خانواده‌های شهدا از تقریظ رونمایی می‌کند و من که برای اولین بار خودم را به جلوی سالن رسانده‌ام تا بتوانم تقریظ را بخوانم و عکس بگیرم…

«بسمه تعالی

سلام خدا بر شهید عزیز، علیرضا توسّلی، مجاهد مخلصِ فداکار و بر همسر پرگذشت و صبور و فرزانه‌ی او خانم امّ البنین.

حوادث مربوط به مهاجران افغان را که در این کتاب آمده است از هیچ منبع دیگری که به این اندازه بتوان به آن اطمینان داشت دریافت نکرده‌ام. برخی از آنها جداً تاثرانگیز است، ولی از سوی دیگر، حرکت جهادی فاطمیون افتخاری برای آنها و همه‌ی افغان‌ها است. دی ۱۴۰۱»

خاتون و قوماندان؛مطمئن‌ترین منبع دریافت حوادث مهاجران افغانستانی!

شاید کسانی که تقریظ رهبری را خوانده‌اند تنها به کتاب خاتون و قوماندان و نیز عنایت رهبری به ابوحامد و فاطمیون توجه کرده باشند؛ اما من از خواندنش شگفت‌زده شده‌ام. نکته مهم در این تقریظ توجه ویژه رهبری به مشکلات مهاجران افغانستانی است که درباره این مشکلات به صراحت از کلمه «تأثربرانگیز» استفاده کرده‌اند. ایشان همچنین روایتی که در این کتاب از مسائل و مشکلات و حوادث مربوط به مهاجرین خوانده‌اند را قابل اطمینان‌ترین روایتی معرفی می‌کنند که تا به حال در این باره مطالعه و دریافت کرده‌اند.

حالا که روایتی صادقانه از زندگی مهاجرین در ایران پیش روی مسئولان است بهانه خوبی مهیا شده تا نگاه ویژه‌تری به حل مشکلات این گروه صورت بگیرد. این کتاب به مخاطب نشان می‌دهد مهاجران افغانستانی ساکن ایران چگونه جزئی از این کشور شده‌اند و حاضر هستند برای امنیت و ارزش‌های مشترک‌شان با این جامعه جان خود را فدا کنند؛ اما ممکن است محرومیت‌های بسیاری که وجود دارد این پیوند را بخراشد…

سلفی فرزندان شهدا با سردار قاآنی

مراسم تمام شده و مهمان‌ها از روی سِن پایین می‌آیند که یکی از فرزندان شهدا بلند داد می‌زند: «من دوست دارم با سردار قاآنی عکس بگیرم» … وقتی لبخند سردار را می‌بیند با سرعت برق خودش را به روی صحنه می‌رساند. سه چهار کودک دیگر وقتی بالا رفتن دوست‌شان را می‌بینند، صدا می‌زنند که «ما هم دوست داریم عکس بگیریم!».

با رضایت و لبخند حاج اسماعیل قاآنی آنها هم مثل برق و باد خود را به کنار سردار می‌رسانند. تا عکاس می‌خواهد عکس بگیرد، بچه‌ها یکی یکی از گوشه و کنار سالن سن هجوم می‌آورند! در یک لحظه همه چیز به‌هم می‌ریزد. دختر و پسرهای شهدا لبخندزنان خود را به کنار سردار رسانده‌اند.

خاتون و قوماندان؛مطمئن‌ترین منبع دریافت حوادث مهاجران افغانستانی!

یک نفرشان عکس پدرش را آورده. آن یکی دستش را به علامت پیروزی بالا آورده. آن یکی گوشی‌اش را درآورده تا از خودش و سردار سلفی بگیرد! هرکدام حال و هوایی دارند. سردار حواسش به این است که همه بچه‌ها توی عکس بیفتند و کسی از قاب بیرون نزند. خودش بچه‌ها را نظم می‌دهد! یک، دو، سه؛ چیک! حالا بچه‌ها یکی از قشنگ‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین عکس‌های زندگی‌شان را گرفته‌اند. حاجی یکی یکی با بچه‌ها صحبت می‌کند و بر سرشان دست می‌کشد. دلم برای حاج قاسم تنگ می‌شود…

باید شناخت و شناساند!

روی چند میز هدیه‌هایی گذاشته‌اند و به بچه‌های شهدا می‌دهند. پیش خودم می‌گویم، کار، کارِ دوستان دفتر حفظ و نشر است. نزدیک می‌شوم و از حجت‌الاسلام سید «ثارالله ظهوری»، از فعالان فرهنگی و اجتماعی مهاجرین، سوال می‌کنم قضیه این هدیه‌ها چیست؟ جواب می‌دهد «اینها هدیه مقام معظم رهبری است به بچه‌های شهدا».

بچه‌ها برای گرفتن هدیه‌ها سر و دست می‌شکنند! می‌خواهند هدیه آقا را زودتر تحویل بگیرند. برای بچه‌هایی که بزرگ‌تر هستند یک کوله‌پشتی زیبایی تهیه کرده‌اند، برای پسربچه‌های کوچک‌تر اسباب بازی، و برای دخترهای کوچک عروسک! دلم حضار برای شوق فرزندان شهدا غنج می‌رود…

خاتون و قوماندان؛مطمئن‌ترین منبع دریافت حوادث مهاجران افغانستانی!

مراسم تقریظ تمام می‌شود. مراسمی که لحظه به لحظه آن تاکید می‌کرد باید شهدای افغانستانی را معرفی کنیم. معرفی این شهدا یعنی معرفی آرمان‌های فرامرزی انقلاب اسلامی! یعنی آرمان‌هایی که نه فقط انسان ایرانی، بلکه انسان افغانستانی هم برای آنها جان می‌دهد. یعنی اینکه انقلاب اسلامی، انقلابی جهانی است.

همه مردم ایران شهید حججی را می‌شناسند و فکر می‌کنند تنها شهید بدون سر مدافع حرم شهید حججی است. در حالی که پیش از این شهید عزیز، شهید «رضا اسماعیلی» شهید مدافع حرمِ افغانستانی است که در ۱۸ سالگی به سوریه می‌رود و به بی‌رحمانه سر از تنش جدا می‌شود. درباره شهید حججی هزاران پوستر و نقاشی و طرح و کلیپ و شعر و محصول فرهنگی وجود دارد، اما درباره شهید رضا اسماعیلی هیچ! شهیدی که روایت زندگی و نحوه شهادتش برای مخاطب بی اندازه مؤثر است. مراسم تمام شد و بار دیگر توجه رهبری به همه یادآوری کرد که تا دیر نشده باید شهدای افغانستانی را شناخت و شناساند…


منبع: مهر

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

katarakt ameliyati
دکمه بازگشت به بالا